یکی از آثار احتمالی سرمایهگذاری بر روی سهام تهاجمی، بیثباتی بازده است. ممکن است به دلیل سازگاری سبد با تغییرات بازار به تعدیلهای پیدرپی نیاز باشد. از همین رو لازم است که مدیران چنین پرتفویهایی فعال باشند.
حسابداری نوآوری: از کجا بدانیم روی یک استارتاپ، چقدر و چه زمانی سرمایه گذاری کنیم؟
جوانی بودیم با کلی ایده و فکر در سر و انرژی در ذهن و بدن و به فکر ایجاد تغییر در دنیا، رفته ایم پشت لپ تاپ هایمان و شروع کردیم به ساختن. بعد از مدتی دریافته ایم که بی مایه فطیر است و باید به فکر راهی برای تامین مالی باشیم. با سر و صدای شتابدهنده ها و وی سی ها و شرکت های بزرگ به آن ها مراجعه کرده ایم و بعد از سلام و علیک از ما پرسیده اند: «نقطه سر به سری تان کجاست؟» «نرخ بازدهی سرمایه چقدر است؟» «استراتژی خروجتان چیست؟» با شنیدن این جملات و سوالات عجیب و غریب، دنیا دور سرمان چرخیده است و برای اینکه نشان بدهیم کم نمی آوریم از خودمان عدد بیرون داده ایم. بعد از چند تا پاسخ «نه» شنیدن از این و آن، و به سر دوانیده شدن، دوهزاریمان افتاده است که: «خب! چرا عددهایی را نگوییم که دوست دارند بشنوند!» بنابراین، نقطه سر به سری هرچه کمتر بهتر (البته آنقدرها باهوش هستیم که خیلی کم نگوییم)، نرخ بازدهی سرمایه چند برابر بهره بانکی تا جایی که ریسک سرمایه گذاری را پوشش دهد، استراتژی خروج هم که – از بس خوبیم – فعلا نداریم و دغدغه مان موفق کردن این کسب و کار است. بعد یک فایل اکسل با چندین برگه و ده ها جدول و فرمول و رنگ و وارنگ درست کرده ایم و نمایش داده ایم تا طرف مقابل را راضی کرده ایم به ما سرمایه بدهد و پروژه ما را تامین مالی کند.
برخی دیگر از ما داستان مشابهی اما در یک فضای دیگر داشته ایم:
در یک شرکت یا سازمان کار کرده ایم و از روزمرگی سازمانی طاقتمان طاق شده است. دنبال بهتر کردن فرآیندها و خدمات و محصولات رفته ایم و در این میان اگرچه خیلی وقت ها به ما گفته اند: «بنشین سر جایت کارت را بکن این فضولی ها به شما نیامده» یا محترمانه ترش: «حقوقت را بگیر و به کارهای شخصی ات برس، بیکاری مگه؟ تا بوده همین بوده» با این حال اگر سرخورده نشده ایم، هرم سازمانی را بالا رفته ایم و ایده مان را به هر مدیری در سر راه ارائه کرده ایم. در بین راه مدیر خوش ذوقی پیدا شده درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه است و گوشه چشمی به ایده ما کرده است. اگر خیلی خیلی خوش شانس باشیم ایده ما میان مدیران رده بالا مطرح شده است. جلسه ای تشکیل شده و همه مدیران با عینک های انتقادیشان به چشم، باز همان سوالات را از ما پرسیده اند: «ROI شما چقدر است؟» و احتمالا همان چیزهایی را گفته ایم که دوست داشته اند بشنوند. در واقع یک تئاتر سرمایه گذاری بازی کرده ایم. در و سعی کرده ایم نقشمان را خیلی بهتر و دقیقتر بازی کنیم نکند که آن مدیر خوش ذوق را جلوی مدیران ارشد سازمان شرمنده کنیم. نکند برایمان بد شود.
در هر دوی این سناریوها یک سوال مهم مورد پرسش بوده است: «ROI یا بازده سرمایه گذاری چقدر است؟» به بیان ساده یعنی اینکه اگر امروز من n میلیون تومان به شما بدهیم بعد از مدتی چند برابرش را به من بر می گردانید؟
چرا پرسیدن از نرخ بازدهی سرمایه گذاری اشتباه است؟
این سوال نادرستی نیست اما نکته مهم این است که جای پرسیدن این سوال، اشتباه است. این سوال ها را در پروژه های معمول و مشخص و شناخته شده مانند ساختمان سازی، سد سازی، استخراج نفت، و غیره گرفته تا پس انداز در بانک و خرید ملک و ارز و سهام می توان پرسید. اما در پروژه های نوآوری پرسیدن این سوال یک اشتباه کشنده است. به چند دلیل:
دلیل اول اینکه، نرخ بازگشت سرمایه را در پروژه ها و کارهایی که قبلا بارها و بارها انجام شده اند و سیر تا پیازشان را دقیق می دانیم می توان محاسبه کرد. چرا که داده مالی به اندازه کافی برای ساخت یک پیش بینی نسبتا دقیق از آینده داریم. اما در پروژه های نوآوری که نمی دانیم قرار است در نهایت به کجا برسد و چه از آب در بیاورد و تا حالا هم مشابه اش را انجام نداده ایم داده ای نداریم.
دلیل دوم اینکه، پرسیدن این سوالات از یک کارآفرین، زمانی که ایده اش را مطرح می کند، در ابتدای راه کارآفرینی، او را وادار می سازد تا در زمانی که کمترین داده ای را در اختیار دارد، پیش گویی عددی را ارائه کند که ۹۹.۹۹٪ نادرست است.
دلیل سوم اینکه، نرخ بازگشت سرمایه در هر یک از صنایع قدمت دار دارای یک محدوده مشخص هستند و کسانی که خاک آن بازارها را خورده اند می دانند فلان کاسبی در بهترین حالتش از فلان عدد بیشتر سود نمی دهد. اما در پروژه های نوآوری، چه نوآوری سازمانی باشد چه استارتاپی، محدوده بازگشت سرمایه می تواند از صفر باشد تا ده ها برابر سرمایه درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه اولیه باشد. هر کسی هم که بگوید می تواند عدد درستی را در این بازه پیش بینی کند احتمالا یا تا نمی داند نوآوری چیست یا فکر می کند خیلی اکسل بلد است!
با این حال به دلیل اینکه ادبیات این موضوعات هنوز در کشور ما به درستی جا نیفتاده است، در مواجهه با پروژه های نوآوری از این سوال ها پرسیده می شود.
چرا این سوالات پرسیده می شوند؟
در اغلب جلسات ارائه ایده، به این دلیل از این امور مالی سوال می شود چرا که یک ابزار مناسب است که سال های سال در نظام های اقتصادی دنیا به عنوان یک خط کش و سنجه برای ارزیابی عملکرد سرمایه گذاری به کار گرفته می شود. امور مالی به صورت کلی بر نحوه مدیریت پول یا منابع مالی تمرکز دارد. برای این منظور، حسابداری، با هدف فراهم آوری اطلاعات مالی دقیق و قابل اعتماد و تجزیه و تحلیل این اطلاعات برای توسعه پایدار سازمان ها و شرکت های مختلف اهمیت فراوانی دارد. وجود اطلاعات دقیق، اعتماد برانگیز، به موقع و مربوط به فعالیت های اقتصادی نه تنها لازم بلکه حیاتی است. نکته مهم این است که از میان انبوهی از اطلاعات باید بتوان اطلاعات درست را استخراج کرد و برای استفاده کنندگان معنا نیز داشته باشد تا بتوانند آن را به درستی درک کنند و بر اساس آن تصمیم گیری کنند.
وجود این نظام اطلاعاتی و سنجه ها (حسابداری) در سازمان هاست که مدیرانش را وادار می کند تا از کارآفرینان درون سازمانی یا استارتاپ ها بپرسند نرخ بازگشت سرمایه چقدر خواهد بود؟ در واقع مدیران یک ابزار مشخص در دست دارد که با آن سال ها کار کرده اند و در نتیجه در مواجهه با هر پروژه ای که منابع لازم داشته باشد از آن استفاده می کنند. به قول معروف، کسی که چکش در دست دارد همه چیز را میخ می بیند!
راه حل چیست؟
ما به روشی نیاز داریم تا بتواند ارزش نوآوری را به درستی حساب کند.
متاسفانه چنین روش ها و ابزاری در ساختار امور مالی و حسابداری شرکتی وجود ندارد. در سیستم های مالی شرکتی، صرفا ارزش دارایی های مشهور اندازه گیری می شوند و خط کشی برای اندازه گیری چیزهایی مانند ایده و نوآوری وجود ندارد.
یکی از مهم ترین مفاهیم مطرح شده در لین استارتاپ «یادگیری معتبر» یا Validated Learning است. این مفهوم توسط اریک ریس نویسنده کتاب لین استارتاپ در سال ۲۰۱۱ مطرح شد. به گفته او، یادگیری معتبر یک واحد اندازه گیری پیشرفت است و میزان آموخته هایی را از نتیجه امتحان کردن یک ایده و سپس اندازه گیری آن در مواجهه با مشتریان احتمالی با هدف اعتبارسنجی اثراتش روی مشتریان بدست آمده توصیف می کند. هر یک آزمایش، یک بار تکرار کردن یک فرآیند بزرگتر شامل تکرارهای بسیار است که در آن چیز جدیدی (درباره بازار و مشتریان) یاد می گیریم و آن را برای بهتر کردن ایده یا محصول بکار می بریم و دوباره این تست ها را ادامه می دهیم.
نکته مهم این است که یادگیری معتبر باید قابل اندازه گیری (quantifiable)، بر اساس داده هایی مانند درآمد، تعامل با مشتریان، و بازخورد مشتریان باشد. نتیجه آن، یک یادگیری مبتنی بر شواهد و عملی است و منجر به پیشرفت واقعی محصول در هر تکرار می شود. بنابراین، استفاده از مفهوم یادگیری معتبر در پروژه های نوآوری و استارتاپی به عنوان یک سنجه و واحد پیشرفت کار می تواند راهگشا باشد.
همچنین، بهتر است تا جایی که می توانیم تا زمانی که داده نسبتا کافی را بدست نیاورده ایم درباره سرمایه گذاری های بزرگ تصمیم گیری نکنیم. اجازه بدهیم با مقادیر کوچکتر کار پیش بروند و با بررسی بیشتر و دقیقتر عکس العمل بازار نسبت به محصول، اطلاعات بیشتری برای تصمیم گیری در اختصاص سرمایه های بزرگتر بدست بیاوریم.
اینجاست که حسابداری نوآوری وارد می شود. حتما دارید به خودتان می گویید: «ای وای… حسابداری… کی حوصله حسابداری و سند زدن و ضرب و تقسیم داره!»
اگرچه ممکن است در ظاهر خیلی حوصله سر بر به نظر بیاید اما برای ایجاد تحول حقیقی در سازمان ها از راه نوآوری باید روش های حسابداری آن ها برای پروژه های نوآوری هم تغییر کند. مدیران سازمان ها باید امور مالی را با تمام بخشهای دیگر شرکت شان همسو کنند تا از کشف و رشد ایدههای نوآورانه حمایت کنند. این روش جدید حسابداری «حسابداری نوآوری» نامیده میشود که با حسابداری شرکتی معمول متفاوت است. در واقع حسابداری نوآوری راه هایی را برای پیشرفت پروژه های نوآوری با استفاده از سنجه های کلیدی عملکرد نشان می دهد.
چرا حسابداری نوآوری؟
همانطور که گفته شد نوآوری به روش حسابداری متفاوتی نسبت به پروژههای تجاری دیگر نیاز دارد. پروژههای کسبوکار رایج، برنامه های کاری را اجرا میکنند و این کار را در محیطهای نسبتا شناختهشده انجام میدهند و سنجه هایی دارند که برای اندازهگیری عملکرد خود سال ها روی آن ها کار کرده اند. مثلا در یک پروژه ساخت و ساز، تعداد طبقاتی که در هر بازه زمانی مشخص ساخته می شود یک سنجه کلیدی عملکرد برای پیشرفت آن پروژه است.
پروژههای نوآوری به دنبال مدلهای کسب و کار پایدار در یک محیط با عدم قطعیت زیاد هستند و اما چون خط کش و سنجه های ارزیابی مناسب را در اختیار ندارند اغلب به سمت استفاده از سنجه های مشابه در پروژههای تجاری معمول سوق داده میشوند. به دلیل طبیعت مختلف پروژهها، شرکتها باید هر دو فعالیت (پروژه های نوآوری و پروژه های معمول) را تا حد امکان تفکیک کرده و یک مجموعه مناسب از سنجه های مناسب برای پروژههای نوآوری توسعه دهند.
به قول اریک ریس: حسابداری نوآوری راهی برای ارزیابی پیشرفت در پروژه هایی است، زمانیکه که همه معیارهای مورد استفاده در یک شرکت با قدمت (مانند درآمد، تعداد مشتریان، بازگشت سرمایه و سهم بازار) به طور معمول صفر هستند.
چگونه نوآوری را حسابداری کنیم؟
در کتاب دیگر خود، The Startup Way، اریک ریس پیشنهاد میکند که شرکتهای که می خواند پروژه های نوآوری را اجرا کنند داشبوردی برای نمایش سنجه های واضح و ساده ایجاد کنند که یک تیم نوآوری بتواند گزارش پیشرفت عملکرد خود با استفاده از اصطلاحات مالی را ارائه کند. می توان این داشبوردها را برای هر پروژه نوآوری به صورت جدا یا برای چند پروژه به صورت همزمان ایجاد کرد و اطلاعات با پیچیدگی های بیشتر و اطلاعات دقیقتر را در سطوح عمیقتر نمایش داد.
در حسابداری سنتی شرکتی این داشبوردها همان ترازنامه ها و صورت سود و زیان و گزارشات مالی معمول هستند.
در این کتاب، ریس، تجربه های خود را در همکاری با شرکت های بزرگ برای ایجاد یک چارچوب حسابداری نوآوری سازمانی بیان کرده است. مدلی که او پیشنهاد می دهد بر اساس یک فرآیند داشبورد سه سطحی است. این مدل کمک می کند تا هر داشبورد را به نسبت رشد یک پروژه اختصاصی و دقیق تر کنیم.
اریک ریس پیشنهاد می کند که حسابداری نوآوری باید طوری بکار گرفته شود که منابع مالی بر اساس میزان پیشرفتی از پروژه که حسابداری نوآوری مشخص می کند اختصاص داده شوند.
چارچوب سه سطحی برای حسابداری نوآوری
سطح اول: داشبورد مشتری-محور
در ابتدای راه یک سرمایهگذاری جدید، تیمهای نوآور باید داشبورد سادهای را با چند سنجه کلیدی ایجاد کنند. سنجه هایی که هم قابلاجرا و هم قابلاندازهگیری باشند تا بتوانند کارشان را پیش ببرند. نمونههایی از این نوع سنجه ها عبارتند از:
- گفتگو با مشتریان یعنی تعداد مشتریانی که هر هفته با آن ها مصاحبه میشود
- بازخورد مشتری یعنی تعداد مشتریانی که هر هفته بازخورد محصول را ارائه میکنند
- نرخ تبدیل یعنی تعداد مشتریانی که محصول را امتحان میکنند
- درآمد سرانه مشتری یعنی مبلغی که هر مشتری مایل به پرداخت است
این داشبورد، پیشرفت پروژه را می سنجد و درکی شهودی از اینکه چه چیزهایی موثر هستند و چه چیزهایی بی فایده به ما می دهد. هدف این است که از روش های اندازه گیری ای استفاده کنیم که با درک نیاز مشتریان و دریافت بازخورد آنان همسو باشد.
سطح دوم: داشبورد کسب و کاری
یک داشبورد با جزییات بیشتر که پیش فرض های کسب و کاری را می سنجد. اریک ریس نام این پیش فرض ها را پیش فرض های «دل به دریا زدن» (The leap of faith) می نامد چرا که در موفقیت کسب و کار جدید، بسیار حیاتی هستند.
در این درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه سطح هدف این است که این پیش فرض های حیاتی را آزمایش، تایید یا رد کنیم. سنجه های دل به دریا زدن، همان فرضیات مربوط به ارزش پیشنهادی و رشد کسب و کار هستند که تیم نوآور یا استارتاپ باید روی آن ها تمرکز کند. فرضیات مربوط به ارزش، آن فرضیاتی هستند که ارزش محصول را نزد مشتری اثبات می کند (آیا محصول برای مشتری ارزش ایجاد می کند؟ آیا مشتری ارزش محصول را درک می کند؟ در نهایت آیا مشتری حاضر است محصول را بخرد؟) و فرضیات مربوط به رشد، آن هایی هستند که اگر رد شوند می توانیم نتیجه بگیریم که کسب و کار به صورت پایدار نمی تواند رشد کند.
برخی از این سنجه عبارتند از:
- نرخ تکرار خرید
- نرخ نگهداری خرید
- تمایل به پرداخت مبلغ بیشتر
- نرخ ارجاع مشتریان
- تعداد ارجاع های دهان به دهان مشتریان
- توانایی کسب درآمد از یک مشتری و هزینه کردن آن برای جذب یک مشتری جدید
- توانایی جذب مشتریان جدید به عنوان یک اثر جانبی استفاده از محصول
هدف از این سنجه ها این است که پارامترهایی که باید به اندازه لازم برسند و بعد بتوانند به صورت پایدار رشد کنند را شناسایی کنیم. اگر این پارامترها به اندازه تعیین شده رسیدند آن وقت می توانیم بگوییم کسب و کار به تطابق محصول و بازار رسیده است و آماده ورود به مرحله رشد است.
سطح سوم: داشبوردهای NPV
Net Present Value یا ارزش خالص فعلی در مباحث مربوط به سرمایهگذاری، یعنی تفاوت بین هزینهای که برای شروع سرمایهگذاری باید بپردازید و ارزش کنونی تمام جریانهای درآمدی که از آن سرمایهگذاری برای شما ایجاد میشود. NPV به شما کمک میکند تا تصمیم بگیرید آیا احتمال دارد این سرمایهگذاری، درآمد نسبتا زیادی به همراه بیاورد و در نتیجه ارزش داشته باشد یا نه.
محاسبه NPV یکی از روشهای استاندارد ارزیابی سرمایه گذاری است. در این روش، جریان نقدینگی (درآمدها و هزینهها) بر اساس زمان انجام آن ها به نرخ روز تنزیل میشود. در داشبوردهای NPV، چیزهایی که در دو سطح قبلی یاد گرفتیم و داده هایی که از فعالیت های اعتبارسنجی این دو سطح گردآوری کرده ایم را به ریال و تومان ترجمه می کنیم.
در این زمان، مدل کسب و کار جدید تا اندازه زیادی مشخص شده است و می توان سنجه هایی برای اندازه گیری اجزای آن مدل کسب و کار ایجاد کرد برای مثال در یک بازارچه آنلاین:
- تعداد خریداران و فروشندگان
- تعداد محصولات
- تعداد تراکنش ها
- سرانه درآمد کسب شده در هر تراکنش
به این ترتیب داده هایی که در بازار واقعی اعتبارسنجی شده است بر اساس فرمول NPV مدل سازی می شوند. اینجاست که آن هایی که اکسل خوب بلد هستند می توانند مهارتشان را در جای درستش به کار ببرند.
اگر دقت کرده باشید متوجه شده اید که با این چارچوب، ما تصمیم گیری درباره سرمایه گذاری های بیشتر را موکول کرده ایم به بعد از ایجاد داشبورد سطح سوم، یعنی همان هدفی که برای کاهش ریسک سرمایه گذاری در پروژه نوآوری یا استارتاپ دنبالش بودیم. حالا که به داده ها و اطلاعات بیشتری در اختیار داریم می توانیم بهتر بررسی کنیم که آیا سرمایه گذاری در استارتاپ یا پروژه نوآورانه نتیجه مطلوب را خواهد داد یا نه.
نوبت شماست:
نظر شما درباره ارزشگذاری و ارزیابی استارتاپ ها و پروژه های نوآوری در ابتدای کار چیست؟
چگونه بازگشت سرمایه بازاریابی محتوا را اندازه گیری کنیم؟
بازگشت سرمایه یا همان ROI بازاریابی محتوا بسیار حائز اهمیت می باشد. تجزیه و تحلیل ROI محتوای آنلاین اندکی متفاوت از اندازه گیری ROI یک تبلیغ بنری است.
منتشر کننده رایا مارکتینگ
رویایتان را در تولید محتوا به واقعیت می رسانیم. رایا مارکتینگ با بکارگیری بیش از 7000 نویسنده متخصص در تمامی زمینه های کسب و کار، برگزاری آزمون تخصصی نویسنده سئوکار، دیتاماینینگ و مدیریتی ویژه توانسته است علاوه بر حفظ و کنترل کیفیت، هزینه تولید محتوا را برای بازاریابی محتوایی سایتتان به طرز قابل ملاحظه ایی کاهش دهد. تولید محتوا در تمامی زمینه های کسب و کار به بیش از 7 زبان زنده دنیا تولید و ترجمه میگردد.
در هر دو بازاریابی B2B و B2C در حدود یک سوم از بودجه بازاریابی صرف محتوا میشود. بسیاری از برندهای موفق حتی سرمایه گذاری بیشتری میکنند. پیش بینی شده است که این آمار همچنان به رشد خود ادامه دهند. کارشناسان معتقد هستند که تا سال 2019 ما یک صنعت 300 میلیارد دلاری در این حوزه خواهیم داشت، این بدان معنا است که دلارهایی که برای بازاریابی محتوا خرج می شود تا آن موقع دو برابر خواهد شد.
افزایش میزان هزینه بر روی محتوا دقیقاً یک ابتکار جسورانه نیست. امروزه این در واقع ایمن ترین راهی است که شما میتوانید انتخاب کنید. بازاریابی محتوا به طور عادی سه برابر بیشتر از بازاریابی سنتی منجر به جذب مشتری بالقوه میشود. و این کار را با 62 درصد هزینه کمتر انجام میدهد. حال سؤال این است که آیا شما نسبت به زمان و پولی که خرج محتوا میکنید بازگشت سرمایه خوبی دارید؟ میدانیم که اگر چنین چیزی وجود نداشت، این صنعت تا این اندازه مورد توجه قرار نمیگرفت.
پس این کار جواب میدهد. حال بیایید ببینیم چگونه میشود بازگشت سرمایه یا همان ROI بازاریابی محتوا را اندازه گرفت. در اینجا چند نکته را با شما در میان می گذاریم. با ما همراه باشید.
انتظار برای ROI
تجزیه و تحلیل ROI محتوای آنلاین اندکی متفاوت از اندازه گیری ROI یک تبلیغ بنری یا یک کمپین تبلیغاتی فیسبوکی است. دلیل این امر آن است که، به محض انتشار مطلب شما، شاید هفته ها یا حتی ماه ها طول بکشد تا موتورهای جستجو و مخاطبان آن مطلب را پیدا کنند. مگر اینکه شما از قبل خوانندگانی را برای وبلاگ درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه خود یا شنوندههایی را برای پادکستهای خود داشته باشید. لذا این عامل تأخیر زمانی هنگام اندازه گیری ROI بازاریابی محتوا بسیار حائز اهمیت می باشد.
معیارها را شناسایی کنید
شما میتوانید از Google Analytics یا هر ابزار تحلیلی دیگری برای سنجش ارزش محتوای وب سایت خود استفاده کنید. ابتدا نگاهی به برخی معیارها بیاندازید. آیا محتوای شما به آن میزان مخاطبی که مد نظر دارید دست پیدا میکند؟ آیا این اعداد در طی زمان افزایش پیدا میکنند؟
مجموع بازدیدها
بازدیدهای یکتا
آیا افراد به اندازه کافی بر روی سایت شما می مانند تا از ارزش محتوای شما بهره مند شوند؟ انگیزهای برای ورود به قیف فروش پیدا کنند؟
به نرخ پرش دقت کنید، اگر زیر 70 درصد باشد بد نیست اما به طور ایده آل باید زیر 40 درصد باشد.
به زمان ماندن افراد بر روی سایت دقت کنید. حداقل اعلام شده بین 30 تا 45 ثانیه است، در غیر اینصورت احتمالاً محتوای شما توجه بازدیدکنندگان را جلب نمیکند.
نگاه کنید ببینید کدام یک از مطالب سایت شما بازدید کننده بیشتری میگیرد؟ آیا روندی وجود دارد که بتوان برخی مطالب را برای بازدید کنندگان سایت جذاب تر کرد؟ مثلاً با تصاویر بهتر، محتوای طولانیتر، اطلاعات آماری بیشتر؟
در صورتی که محتوا نویسی میدانید بر روی عبارت استخدام تولید محتوا غیر حضوری کلیک کنید و فرم مربوطه را پر کنید تا بدون پرداخت هیچ گونه هزینه ای به تیم محتوا نویسان ما افزوده شوید
بازگشت سرمایه (ROI) معیاری مالی است که به طور گسترده برای اندازه گیری احتمال به دست آوردن بازده از سرمایه گذاری استفاده می شود. این یک نسبت است که سود یا زیان حاصل از یک سرمایه گذاری را نسبت به هزینه آن مقایسه می کند. در ارزیابی بازده بالقوه حاصل از یک سرمایه گذاری مستقل به همان اندازه مفید است که در مقایسه بازده حاصل از چندین سرمایه گذاری نیز مفید است.
در تجزیه و تحلیل تجارت، بازده سرمایه گذاری و سایر معیارهای جریان وجوه نقد - مانند نرخ بازده داخلی (IRR) و ارزش خالص فعلی (NPV) معیارهای کلیدی هستند که برای ارزیابی و رتبه بندی جذابیت تعدادی از گزینه های مختلف سرمایه گذاری استفاده می شوند. اگرچه ROI یک نسبت است، اما به طور معمول به صورت درصد و نه به عنوان نسبت بیان می شود.
بازگشت سرمایه (ROI) معیار تقریبی سودآوری سرمایه گذاری است.
ROI طیف گسترده ای از برنامه ها را دارد. این می تواند برای اندازه گیری سودآوری سرمایه گذاری سهام، هنگام تصمیم گیری در مورد سرمایه گذاری در خرید یا عدم خرید یک تجارت، یا ارزیابی نتایج معامله املاک و مستغلات استفاده شود.
ROI با کسر مقدار اولیه سرمایه گذاری از مقدار نهایی سرمایه گذاری (که برابر با بازده خالص است) محاسبه می شود، سپس این عدد جدید (بازده خالص) را بر هزینه سرمایه گذاری تقسیم می کند و در آخر، ضرب آن در 100 محاسبه و درک ROI نسبتاً آسان است و سادگی آن به این معنی است که یک معیار جهانی و استاندارد برای سودآوری است.
یک معایب ROI این است که مدت زمان نگهداری سرمایه گذاری را در نظر نمی گیرد. بنابراین، یک معیار سودآوری که شامل دوره نگهداری است ممکن است برای سرمایه گذار که می خواهد سرمایه گذاری های بالقوه را مقایسه کند، مفیدتر باشد.
هنگام تفسیر محاسبات ROI، مهم است که چند نکته را در ذهن داشته باشید. اولاً، ROI معمولاً به صورت درصد بیان می شود زیرا درک آن به صورت شهودی آسان تر است (در مقابل وقتی که با نسبت بیان می شود). دوم، محاسبه بازگشت سرمایه شامل بازده خالص در محاسبه کننده است زیرا بازده حاصل از یک سرمایه گذاری می تواند مثبت یا منفی باشد.
وقتی محاسبات ROI رقم مثبتی را نشان می دهد، به این معنی است که بازده خالص سیاه است (زیرا بازده کل بیش از کل هزینه است). متناوباً، هنگامی که محاسبات ROI رقمی منفی بدست می آورد، به این معنی است که بازده خالص قرمز است زیرا کل هزینه ها بیش از کل بازده است. (به عبارت دیگر، این سرمایه گذاری ضرر ایجاد می کند.) سرانجام، برای محاسبه ROI با بالاترین درجه دقت، بازده کل و هزینه های کل باید در نظر گرفته شود. برای مقایسه سیب به سیب بین سرمایه گذاری های رقیب، ROI سالانه باید در نظر گرفته شود.
ترکیب اهرم با بازگشت سرمایه (ROI)
در صورت سودآوری، سرمایه گذاری می تواند ROI را بزرگ کند. با این حال، در صورت اثبات سرمایه گذاری، ضرر می تواند زیان ها را نیز افزایش دهد.
فرض کنید یک سرمایه گذار 1000 سهم شرکت فرضی Worldwide Wickets Co را به ازای هر سهم 10 دلار خریداری کرده است. همچنین فرض کنید که سرمایه گذار این سهام را با 50٪ حاشیه خریداری کرده است (به این معنی که آنها 5000 دلار از سرمایه خود را سرمایه گذاری کرده و 5000 دلار از شرکت کارگزاری خود به عنوان وام حاشیه ای وام گرفته اند). دقیقاً یک سال بعد، این سرمایه گذار سهام خود را به قیمت 12.50 دلار فروخت. آنها در مدت زمان نگهداری یک ساله 500 دلار سود کسب کردند. آنها همچنین در هنگام خرید و فروش سهام خود در مجموع 125 دلار برای کارمزد معاملات هزینه کردند. علاوه بر این، وام حاشیه ای آنها نرخ بهره 9 درصد داشت.
روشهای کلیدی
در ادامه با ما همراه باشید تا نکات ارزشمند دیگری را با شما در میان بگذارم.
هدیه رایا مارکتینگ به شما
از آنجاییکه ارائه محتوای با کیفیت (از نظر کپی نبودن، قدرت انتقال مفاهیم، سئو و تخصصی بودن) بزرگترین دغدغه رایا مارکتینگ می باشد، همواره خودمان را در معرض تست شما کارفرمایان گرانقدر قرار می دهیم. از این رو می توانید درخواست نمونه محتوای رایگان با کلمه کلیدی یا عنوان مد نظرتان را بدهید تا پس از دریافت یک تا دو نمونه محتوا به راحتی بتوانید تصمیم گیری بفرمایید.
فرم درخواست محتوای هدیه
توصیه رایا مارکتینگ به شما:
تولید محتوا را جدی بگیرید، تمامی سایتهای برتر مثل دیجی کالا، زومیت، بامیلو، تبیان، ورزش 3 و غیره با تولید محتوای یونیک و فراوان به موفقیت رسیدند، شما نیز با تعیین استراتژی درست و تولید محتوای منظم و مداوم می توانید موقعیت بازاریابی اینترنتی خود را ارتقا دهید.
رویایتان را در تولید محتوا به واقعیت می رسانیم. رایا مارکتینگ با بکارگیری بیش از 7000 نویسنده متخصص در تمامی زمینه های کسب و کار، برگزاری آزمون تخصصی نویسنده سئوکار، دیتاماینینگ و مدیریتی ویژه توانسته است علاوه بر حفظ و کنترل کیفیت، هزینه تولید محتوا را برای بازاریابی محتوایی سایتتان به طرز قابل ملاحظه ایی کاهش دهد. تولید محتوا در تمامی زمینه های کسب و کار به بیش از 7 زبان زنده دنیا تولید و ترجمه میگردد.
درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه
آزمون مجازی اقتصاد دهم | درس 4: مرز امکانات تولید
تیم مدیریت گاما
آزمون آنلاین اقتصاد دهم انسانی | درس 1 و 2
تیم مدیریت گاما
آزمون مجازی اقتصاد دهم | درس 8: رکود، بیکاری و فقر
تیم مدیریت گاما
امتحان مستمر اقتصاد دهم دبیرستان فاطمه الزهرا | درس 1 و 2
سوالات آزمون نوبت دوم اقتصاد دهم انسانی دبیرستان شهید رجایی | خرداد 1401
سوالات آزمون ترم دوم اقتصاد دهم دبیرستان بنت الهدی صدر کرمانشاه | خرداد 1401
آزمون آمادگی نوبت اول اقتصاد دهم دبیرستان الزهرا (س) | درس 1 تا 6
امتحان اقتصاد دهم دبیرستان امام خمینی | درس 1 و 2
امتحان ترم اول اقتصاد دهم دبیرستان فاطمه زهرا | دی 1399
سوالات آزمون نوبت دوم اقتصاد دهم دبیرستان نور سراج | خرداد 1401
علی افلاکی خسروشاهی
سوالات آزمون غیرحضوری نوبت دوم اقتصاد دهم دبیرستان محمدامین کرج | خرداد 1400
نرخ بهره چیست؟ تاثیر نرخ بهره در بازار فارکس
نرخهای بهره توسط بانک فدرال رزرو یا بازده اوراق قرضه، که با توجه به شرایط بازارهای مالی مشخص می شوند، تعیین می شود. به زبان ساده، نرخ بهره درصدی از اصل سرمایه است که توسط وام دهنده برای استفاده از پولش دریافت می شود. منظور از اصل سرمایه، مبلغی است که وام داده شده است.
نرخ بهره بر هزینه وام، تاثیر می گذارد. در نتیجه، آنها یا به اقتصاد سرعت می بخشند و یا آن را کند می کنند. فدرال رزرو، نرخ بهره را برای دستیابی به رشد اقتصادی ایده آل، مدیریت می کند.
بانک ها و موسسات دیگر برای اینکه تجارت سودآوری داشته باشند، از شما بهره می گیرند. در واقع آنها با نرخ کمتری نسبت به نرخی که شما را شارژ می کنند، به شما وام می دهند. و همین مسئله برای آنها تولید ثروت می کند.
موسسات کارتهای اعتباری از کالاها و خدماتی که شما خریداری می کنید، بهره می گیرند. شرکتها یا موسساتی هم که در کار وامهای خرید مسکن می باشند در ازای پولی که به شما برای خرید مسکن قرض می دهند، بهره می گیرند.
بانک ها و خزانه داری ایالات متحده امریکا به سرمایه گذارانی که پولهای شان را در حساب های پس انداز، سپرده های دارای درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه گواهی، اوراق قرضه بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت می گذارند، بهره می پردازد. در این گونه موارد، سرمایه گذاران پولشان را به بانک ها یا خزانه داری، قرض می دهند.
مطالبی را که با هم در این مقاله آموزشی بررسی خواهیم کرد، به شرح زیر است:
مفهوم نرخ بهره، اهمیت نرخ بهره، نرخهای بهره چگونه تعیین می شوند، منظور از نرخ بهره منفی چیست، رابطه بین نرخ بهره و سرمایه گذاری، عوامل تاثیر گذار بر نرخهای بهره، انواع نرخهای بهره و نحوه محاسبه آنها، تاثیرات نرخهای بهره بالا در مقابل نرخهای بهره پایین و نتیجه گیری.
مفهوم نرخ بهره
نرخ بهره، یا هزینه قرض کردن پول است یا پاداش پس انداز آن، که، به عنوان درصدی از مبلغ قرض گرفته شده یا پس انداز شده، محاسبه می شود. نرخ بهره وام، به طور معمول به صورت سالانه قید می شود که به نرخ درصد سالانه (APR) معروف است.
اهمیت نرخ بهره
ممکن است همیشه متوجه آن نباشیم اما نرخ بهره نقش مهمی در زندگی روزمره درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه ما دارد و می تواند بر قدرت خرید ما تأثیر بسزایی بگذارد. روند کلی نرخهای بهره می تواند تأثیر عمده ای بر سرمایه گذاری شما داشته باشد بنابراین به عنوان یک سرمایه گذار، توجه کردن به این نکته خیلی مهم است.
بهره، هزینه ای است که از قرض گیرنده برای استفاده از آن دارایی خاص، اتخاذ می شود. بر اساس وبسایت Investopedia، دارایی های قرض گرفته شده، شامل: پول نقد، کالاهای مصرفی، وسائل نقلیه و املاک می باشند.
زمانی که خریداران ملک، قصد درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه خرید خانه ای را دارند، از بانک ها وام دریافت می کنند. از وامهای دیگر به عنوان مثال، برای: خرید ماشین، لوازم خانگی یا پرداخت هزینه های تحصیلی، استفاده می شود.
بانک ها هم می توانند تبدیل به یک قرض گیرنده شوند، بدین شکل که، زمانی که یک فرد پولش را در حساب پس انداز یک بانک می گذارد، در واقع سرمایه اش را که پول نقدش بوده است به بانک مربوطه، قرض داده است. در نتیجه بانک ها به خاطر پولی که سرمایه گذار به بانک قرض داده، به او بهره پرداخت می کنند.
سپس بانکها از پول قرض (وام) گرفته شده سرمایه گذار، برای تامین وام هایی با نرخهای بهره بالاتر، استفاده می کنند و مجددا با همان پولهای سرمایه گذاران، به افراد دیگر با نرخهای بالاتر، وام پرداخت می کنند. سود بانکها هم از تفاوت بین آنچه پرداخت و دریافت می کنند، نشات می گیرد.
از دیگر نکات مهمی که نشانگر اهمیت نرخهای بهره است، تاثیر اوراق قرضه کوتاه مدت خزانه داری روی نرخهای بهره است.
نرخهای بهره چگونه تعیین می شوند؟
نرخهای بهره توسط فدرال رزرو یا نرخ صندوقهای فدرال، یا بازده اوراق قرضه که تمام اینها هم توسط وضعیت بازار مشخص می شوند، تعیین می شود. فدرال رزرو، نرخ صندوق های فدرال را به عنوان معیاری برای نرخ بهره کوتاه مدت، تعیین می کند.
نرخ وجوه فدرال رزرو، همان چیزی است که بانک ها برای وام های شبانه از یکدیگر دریافت می کنند. بانکها سایر بانکها را، بهترین مشتریان خود می دانند.
بازده اوراق قرضه خزانه هم با تقاضای بازارهای مالی، نسبت به اوراق قرضه خزانه داری ایالات متحده، که در حراج ها به فروش می رسند، تعیین می شود. تحت برخی شرایط دشوار اقتصادی، تقاضا برای اوراق قرضه افزایش پیدا می کند.
هنگامی که سرمایه گذاران مایل به پرداخت هزینه های بیشتری برای این اوراق قرضه خزانه داری هستند، نرخ های بهره پایین می آیند. شرایط خاصی هم وجود دارند که در آنها نرخهای بهره افزایش پیدا می کنند، مثل بهبود شرایط اقتصادی، و این امر، اوراق قرضه خزانه داری ایالات متحده را کاهش می دهد.
حال اینکه چطور این نرخ ها عمل می کنند هم مهم است. وقتی فردی از یک بانکی پول قرض می گیرد، نرخ بهره بانکی، شامل تمام قسمت های پرداخت نشده این وام یا تراز کارت اعتباری او می شود و آن فرد باید حداقل در هر دوره ترکیبی، بهره آن وام را بپردازد. و اگر نپردازد، بدهی معوق این فرد حتی اگر شروع به پرداخت مابقی بدهی کند، افزایش پیدا می کند.
نرخهای بهره بانکی بسیار رقابتی هستند و نرخ وام و پس انداز آنها، با هم متفاوت هستند. اگر بانکی متوجه این قضیه شود، که فرد وام گیرنده از لحاظ اعتباری برای بانک پر ریسک می باشد، از آن فرد بهره بیشتری دریافت می کند. به همین دلیل است که نرخهای بالاتری را به وام های گردان، مانند کارت های اعتباری، اختصاص می دهند.
نرخ بهره ای که بانک به دارنده یک حساب پس انداز می پردازد، معمولاً بسته به شرایط بازار که توسط فدرال رزرو تشخیص داده می شود، تعیین می شود.
منظور از نرخ بهره منفی چیست؟
نرخ بهره در واقع همان هزینه ای است که برای قرض گرفتن باید پرداخت شود. به طور متعارف همیشه وام گیرنده بابت پولی که وام می دهد، بهره ای دریافت می کند. مثال واضح آن هم، زمانی است که شما مبلغ اضافه ای پول در اختیار دارید و قصد دارید تا آن را در بانکی نگه دارید. بانک مورد نظر در اینجا، قرض گیرنده، و شما قرض دهنده محسوب می شوید.
نتیجتا اینکه درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه شما بابت پولی که به بانک قرض می دهید، بهره مشخصی دریافت خواهید کرد که به آن نرخ سود بانکی گفته می شود. مثال ساده دیگر، وام ها است. زمانیکه شما از بانک برای خرید مسکن یا خودرو، وام دریافت می کنید و در واقع در حال قرض گرفتن از بانک هستید، بابت این وام، باید بهره ای را به بانک پرداخت کنید. شاید تعجب کنید که زمانهایی هم وجود دارد که وام دهنده به جای گرفتن بهره از وام گیرنده، باید خودش نرخ بهره ای هم پرداخت کند.
به این نرخ بهره، نرخ بهره منفی گفته می شود. این نرخهای بهره منفی معمولا توسط بانکهای مرکزی و سایر بدنه های نظارتی آنان، اعمال می شود. بانکهای مرکزی این کار را در زمانهایی که نقدینگی کاهش پیدا کرده اعمال می کنند. زمانهایی که مصرف کنندگان، پول زیادی در اختیار دارند و حاضر نیستند تا چرخ اقتصاد به گردش در بیاید، آن پولها را خرج کنند.
رابطه بین نرخ بهره و سرمایه گذاری چیست؟
سطح سرمایه گذاری در اقتصاد به تغییرات نرخ بهره بسیار حساس است. به طور کلی، اگر نرخ بهره بالا باشد، سرمایه گذاری کاهش می یابد. برعکس، اگر نرخ بهره پایین باشد، سرمایه گذاری افزایش می یابد. این همبستگی معکوس در درک رابطه بین نرخ بهره و سرمایه گذاری، بسیارنکته مهم و کلیدی است.
کارهایی مثل تحصیلات، زیرساخت یا توسعه کسب و کار مستلزم صرف هزینه است. اگر نرخ بهره پایین باشد، دانشجویان، دولت ها و مشاغل می توانند پول مورد نیاز خود را ارزان تر وام بگیرند. وقتی نرخ بهره بالا باشد، سرمایه گذاری گران تر می شود. با گران شدن پول وام، مشاغل، دولت ها و افراد شروع به کند کردن برنامه های سرمایه گذاری خود می کنند.
شرایط اقتصادی ممکن است انتظارات سرمایه گذاران را تحت تأثیر قرار دهد. در یک اقتصاد قوی، وام گیرندگان انتظار دارند شرایط خوب ادامه یابد بنابراین ممکن است راحت تر وام بگیرند و به طور بالقوه نرخ بهره را افزایش دهند. با این حال در شرایط ضعیف اقتصادی، عکس این قضیه صادق است.
عوامل تاثیرگذار بر نرخهای بهره
عوامل متعددی می توانند روی نرخهای بهره تاثیر بگذارند. یکی از آنها تقاضا برای پول است. در یک اقتصاد در حال رشد، تقاضا برای پول زیاد است. از کارخانجات و شرکتهای تولیدی برای پیشرفت و توسعه گرفته تا شهروندان برای خرید مسکن و اتومبیل و غیره، همه به پول نیاز دارند. در نتیجه هرچه تقاضا برای پول افزایش یابد، نرخهای بهره هم بالاتر می روند.
عامل تاثیرگذار بعدی، عرضه پول است. مانند هر کالای دیگری، زمانیکه عرضه پول افزایش یابد، سایر موارد به همان قیمت باقی می مانند در نتیجه، نرخهای بهره کاهش می یابد. شرایطی هم وجود دارد که در آن سرمایه گذاران راه های جذابی برای سرمایه گذاری ندارند و اوراق قرضه یا سپرده ها را دنبال می کنند. اگر در آن لحظه تقاضایی برای پول وجود نداشته باشد، نرخ بهره کاهش می یابد.
عامل بعدی، کسری بودجه و استقراض دولت است. کسری بودجه، ناشی از فراتر رفتن هزینه های دولت نسبت به درآمدش است. برای تأمین این کسری، دولت به استقراض روی می آورد. به عنوان بزرگترین وام گیرنده در اقتصاد، میزان استقراض دولتی بر تقاضای پول تأثیر می گذارد و به نوبه خود نرخ بهره را کاهش می دهد.
فاکتور بعدی تورم است. قیمت همه کالاها با در نظر گرفتن افزایش قیمتهای عمومی در اقتصاد که به آن تورم می گویند، تعیین می شود. نرخ بهره هم که قیمت پول است، از این قاعده مستثنی نیست. عامل بعدی بانک مرکزی است. مثلا در زمانهای رونق اقتصادی، بانک مرکزی ممکن است روی مهار تورم تمرکز کند و نرخهای بهره را افزایش دهد.
انواع نرخهای بهره و نحوه محاسبه آنها
موسسات وام دهنده، نرخهای ثابت یا متغیری را برای وامهای خود اخذ می کنند. نرخهای ثابت تا پایان سررسید وام، باقی می مانند. در ابتدا بیشتر پرداخت های شما شامل پرداخت های مربوط به نرخ بهره است. ولی با گذشت زمان، وام گیرنده، درصدهای بیشتر و بیشتری را از اصل سرمایه پرداخت می کند. به عنوان مثال وام مسکن معمولی، نمونه ای از یک وام با نرخ بهره ثابت می باشد.
نرخهای متغیر، با نرخ اصلی (Prime Rate) تغییر می کنند. این نرخ، بهره ای است که یک موسسه، از بهترین وام گیرندگان خود دریافت می کند. نرخ اصلی هم براساس نرخ وجوه فدرال رزرو تعیین می شود. این هم همان نرخ بهره ای است که فدرال رزرو از بهترین مشتریان بانکی خود، دریافت می کند.
ولی در کل سه نوع نرخ بهره وجود داد:
- نرخ بهره ساده
- نرخ بهره تعهدی
- نرخ بهره مرکب
نرخ بهره ساده یا عادی همان نرخ سودی است که به وام شما تعلق گرفته است و از حاصل ضرب سود روزانه در مبلغ اصلی وام شما ضرب در، تعداد روزهایی که باید وام را پرداخت کنید به دست می آید. مثلا اگر یک دانشجویی مبلغ 18000 دلار وام با نرخ بهره سالانه 6% بگیرد، و قرار باشد مثلا ظرف 3 سال وامش را پرداخت کند، فرمول به این شکل است: نرخ بهره ساده مساوی است با حاصل ضرب اصل وام در نرخ بهره سالانه در عدد 3 که در اینجا می شود: 3 * 6% * 18000 که مساوی است با 3240 دلار.
نرخ بهره تعهدی سود انباشته ای است که تا پایان دوره پرداخت نشده است. اگر وامی نیاز به پرداخت ماهانه (در پایان هر ماه) داشته باشد، سود این وام به طور پیوسته در طول ماه جمع می شود. اگر هزینه نرخ بهره در هر ماه 30 دلار باشد، این وام هر روز 1 دلار سود در بر می گیرد که پس از رسیدن به پایان ماه، نیاز به پرداخت دارد.
نرخ بهره مرکب هم به معنی بهره در بهره است. در نرخ بهره ساده فقط اصل سرمایه و سودی که به آن تعلق می گرفت، وجود داشت ولی در این نوع بهره، سود مرکب از اصل و سودهای انباشته شده دوره های قبل هم استفاده می کند به عبارتی: سود مرکب برابر است با مجموع مبلغ سپرده و سود آن در پایان دوره زمانی مشخص منهای مبلغ سپرده در حال حاضر. فرمول اصلی آن به این شکل است: = [P (1 + i) n ] – P و = P [(1 + i) n – 1].
در این فرمول P اصل سرمایه، i درصد اسمی نرخ بهره سالانه و n تعداد دوره دریافت سود است.
مثال: فرض کنید وام 3 ساله ای به مبلغ 10000 دلار با نرخ بهره مرکب سالانه 5% دریافت کردید. مبلغ سود حاصل این وام چقدر است؟
$10,000 [(1 + 0.05) 3 – 1] = $10,000 [1.157625 – 1] = $1,576.25
مفهوم نرخ درصد سالانه APR
نرخ درصد سالانه، کل هزینه وام است که شامل نرخ بهره و دیگر هزینه ها می باشد. بیشترین هزینه ها معمولا،ً هزینه هایی است که فقط یکبار اعمال می شوند و به آنها واحد (Points) گفته می شود. بانک آن را به عنوان درصد واحدی از کل وام، محاسبه می کند. نرخ درصد سالانه همچنین، شامل هزینه های دیگر مانند: هزینه های کارگزار و هزینه های بستن قرارداد نیز، می شود.
هر دو این نرخهای بهره و نرخ درصد سالانه، هزینه های وامها را به شما نشان می دهند. نرخ بهره، مبلغی را که شما هر ماه پرداخت می کنید را نشان می دهد و نرخ درصد سالانه هم، کل هزینه های وام، مادامی که تمام شود را، نشان می دهد.
تاثیرات نرخهای بهره بالا در مقابل نرخهای بهره پایین
نرخهای بهره بالا، تاثیرات منفی بر اقتصاد دارند چرا که باعث گران تر شدن وامها می شوند. وقتی نرخهای بهره بالا باشند، تعداد کمی از مصرف کنندگان و مشاغل، توانایی وام گرفتن را دارند که این مسئله، رشد اقتصاد را کند می کند.
این مسئله در عین حال، مردم را تشویق به پس انداز کردن نیز می کند زیرا، مبالغ بیشتری در ازای سپرده هایی که پس انداز کرده اند، دریافت می کنند. این امر، پول را از اقتصاد خارج کرده و رشد اقتصاد را کند می کند.
به همین منوال هم، نرخهای بهره پایین، تاثیرات معکوسی بر اقتصاد دارد. به عنوان مثال، نرخهای پایین وام ها، تقاضا برای خرید مسکن را افزایش می دهند که این مسئله قیمت مسکن را افزایش می دهد.
نرخهای پس انداز کاهش پیدا می کنند و سرمایه گذاران، پولهایشان را وارد داراییهایی که سوددهی و بازده بالاتری مثل سهام ها، دارند، می کنند. اساساً نرخ های بهره پایین، نقدینگی را افزایش می دهد که این امر به توسعه اقتصاد، کمک می کند.
نتیجه گیری
اغلب مصرف کنندگان و سرمایه گذاران این سوال را می پرسند که:
حالا که نرخهای بهره پایین، مزایای بیشماری دارد، چرا فدرال رزرو، همیشه نرخهای بهره را پایین نگه نمی دارد؟
به طور کلی این قضیه از طرف دولت ایالات متحده، فدرال رزرو، برخی از کسب و کارها و مصرف کنندگان، که نرخهای بهره پایین تر را ترجیح می دهند، یک امر پذیرفته شده می باشد. دولت آمریکا از نرخهای بهره پایین تر استقبال می کند چرا که، بدین گونه برای اداره کشور، مقادیر زیادی پول قرض می کند.
به عنوان مثال، شرکتهای بزرگ سرمایه دار، مانند غولهای بزرگ تکنولوژی، نرخهای بهره پایین تر را ترجیح می دهند همچنین، مصرف کنندگانی که به دنبال خرید مسکن، اتومبیل، لوازم زندگی و لباس به صورت اعتباری هستند هم، از نرخهای بهره کمتر، با جان و دل استقبال می کنند.
اما با تمام این اوصاف بانک ها، به دنبال نرخهای بهره بالاتر هستند چرا که با این ابزارها و توسط وام دادن به مشتریانشان، کسب سودهای آنچنانی می کنند. اما نرخهای بهره پایین تر، می توانند باعث ایجاد نرخ بهره شوند. اگر نقدینگی در اقتصاد خیلی زیاد شود، آن وقت تقاضا از عرضه سبقت گرفته و قیمتها افزایش می یابند.
همیشه مقدار اندکی تورم، برای اقتصاد مفید است چرا که نمایانگر رشد اقتصادی است اما، تورم افسار گسیخته، خانمان سوز است و به ضرر اقتصاد می باشد.
سهام تهاجمی چیست؟ بازده بالاتر با پذیرش ریسک بیشتر
مدیریت و چیدمان سبد سهام را میتوان مهمترین بخش سرمایهگذاری دانست. چرا که سودآوری یا زیان سرمایهگذاران به میزان زیادی به سهامی بستگی دارد که در سبد سرمایهگذاری خود دارند. به همین دلیل استراتژیهای متفاوتی برای مدیریت پرتفو معرفی شدهاند. یکی از این موارد، استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی است. برای آشنایی با این استراتژی لازم است که ابتدا بدانیم که سهام تهاجمی چیست و چه ویژگیهایی دارد و چگونه میتواند به کسب سود سرمایهگذاران کمک کند. در رابطه با سهام تهاجمی، مسئله مهم دیگری که با آن سر و کار داریم، ضریب بتا است که در ادامه این مطلب درباره آن نیز صحبت خواهیم کرد.
سهام تهاجمی چیست؟
زمانی که از استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی استفاده میکنیم، پرتفوی خود را با ریسک بالایی مدیریت میکنیم. اما چه مسئلهای باعث میشود که این ریسک را بپذیریم؟ بله؛ ریسک بالاتر برابر است با بازده بالاتر. سرمایهگذاران به منظور دریافت بازده بالاتر، ریسک زیاد این سهام را به جان میخرند. پیشتر در مقالهی «سهام تدافعی»، گفتیم که سهام تدافعی به سهامی گفته میشود که بازدهی تقریبا ثابت و سودی مستمر دارند. ویژگی آن سهام این بود که ریسک کمی داشتند. اما سهام تهاجمی را میتوان نقطه مقابل سهام تدافعی هستند.
تمرکز استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی، بر افزایش سرمایه و قیمت سهام است. یعنی در این استراتژی دریافت سود نقدی یا حفاظت از اصل سرمایه محور توجهات نیست. در این شیوه سرمایهگذاری، میتوان بخش اصلی و بیشتر دارایی را در سهام سرمایهگذاری کرد و بخش کمی از آن را به خرید اوراق با درآمد ثابت یا اوراق قرضه اختصاص داد. یا حتی میتوان آن را به صورت وجه نقد نگهداری کرد. پس مشخص است که نقش سهام تهاجمی در پورتفوی چیست؛ افزایش سرمایه به کمک ریسک و بازده بالا.
در استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی، معمولا از چند استراتژی نظیر انتخاب دارایی و تخصیص دارایی کمک میگیرند تا به اهداف خود برسند.
بیشتر بخوانید
سرمایهگذاری تهاجمی مناسب چه کسانی است؟
معمولا گفته میشود که این استراتژیها بیشتر به درد سرمایهگذاران کمسنوسالتر با پرتفوی کوچک میخورد؛ چرا که آنها میتوانند به کمک افق سرمایهگذاری بلندمدت در مقایسه با سرمایهگذارانی که استراتژی کوتاهمدت دارند، نوسانهای بازار بورس را بهتر تحمل کنند. همچنین ضرر و زیانهایی که در سالهای ابتدایی زندگی به افراد وارد میشود، بعدها تاثیر کمتری روی زندگی آنها خواهد گذاشت. به همین دلیل است که مشاوران سرمایهگذاری این استراتژی را برای سایر افراد پیشنهاد نمیکنند؛ مگر آنکه افراد حجم کوچکی از سبد خود را به این سهام اختصاص دهند.
اگر از مسئله سن سرمایهگذاران بگذریم، بدیهی است که پذیرش ریسک بالا پیشنیاز اساسی برای روی آوردن به استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی به حساب میرود.
بیشتر بخوانید
درک استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی
برای محاسبه میزان تهاجمی بودن استراتژیهای مخلتف، باید به وزن نسبی داراییهای پرریسک و پرسود توجه کنیم. داراییهایی نظیر فلزات گرانبها، سهام و یا کامودیتی در دسته چنین داراییهایی قرار میگیرند.
فرض کنید که دو پرتفوی دارید. ۷۵ درصد پرتفوی شماره یک از سهام تشکیل شده است؛ ۱۵ درصد از این سبد به اوراق با درآمد ثابت و ۱۰ درصد باقیمانده به طلا اختصاص دارد. مشخص است که سهام و طلا که ۸۵ درصد وزن سبد را تشکیل میدهند، موجب میشوند که این سبد شکلی تهاجمی داشته باشد. حال فرض کنید پرتفوی شماره دو دارای ۸۵ درصد سهام و ۱۵ درصد طلا باشد. بدیهی است که سبد شماره دو تهاجمیتر از سبد شماره یک خواهد بود.
اما افزون بر این مسئله، پیشتر هم گفتیم که ترکیب سهام و تخصیص سهام نیز به میزان زیادی در این استراتژی موثر هستند. در ادامه این دو فاکتور را بررسی میکنیم.
انتخاب و ترکیب سهام
ترکیب سهام شرکتهای مختلف بورسی هم به میزان قابل توجهی در ریسک اثر دارند. یعنی اگر میزان زیادی از سهام شرکتهای بزرگ در سبد موجود باشد، در مقایسه با شرایطی که پرتفوی فقط از سهام شرکتهای کوچک تشکیل شده است، کمریسکتر است. پس مشخص است که پرتفوی نیز کمتر تهاجمی خواهد بود. اگر این مسئله را در خصوص مثال قبلی در نظر بگیریم، میتوان دریافت که پرتفوی شماره دو بدون تردید از پرتفوی شماره یک کمتر تهاجمی است؛ حتی با وجود اینکه تمام وزن آن را داراییهای تهاجمی تشکیل داده است.
یکی از آثار احتمالی سرمایهگذاری بر روی سهام تهاجمی، بیثباتی بازده است. ممکن است به دلیل سازگاری سبد با تغییرات بازار به تعدیلهای پیدرپی نیاز باشد. از همین رو لازم است که مدیران چنین پرتفویهایی فعال باشند.
تخصیص سهام
اما استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی را از جنبه دیگری نیز میتوان بررسی کرد؛ یعنی تخصیص سهام. یک استراتژی که به سادگی تمام سرمایه را به صورت مساوی میان ۲۰ سهم مختلف تقسیم میکند، میتواند یک استراتژی کاملا تهاجمی باشد. اما اگر تمام سرمایه را تنها به پنج سهم مختلف اختصاص دهیم، سبدمان به میزان بیشتری تهاجمی خواهد بود.
استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی همچنین میتواند شامل یک استراتژی با گردش مالی بالا شود؛ رویکردی که به دنبال سهامی است که عملکرد نسبی بالایی در مدتزمانی کوتاه از خود به نمایش میگذارند. گردش مالی و حجم معاملات بالا میتواند بازدهی بالاتری حاصل کند، اما همچنین میتواند هزینههای تراکنش را نیز افزایش دهد. بنابراین موجب افزایش احتمال ریسک در ضعف عملکرد خواهد شد.
استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی و مدیریت فعال
بررسیها نشان میدهد که از سال ۲۰۱۲، سرمایهگذاران ترجیح دادهاند که کمتر به سراغ این استراتژیها بروند. از این رو سرمایهگذاری منفعل را در دستور کار قرار دادهاند. استراتژیهای سرمایهگذاری تهاجمی در مقایسه با استراتژی «بخر و نگه دار» به مدیریت فعال بیشتری نیاز دارد. چرا که این استراتژی با توجه به شرایط بازار احتمالا بیثباتتر است و نیاز به تعدیل مکرر دارد.
به کمک تعدیل بیشتر میتوان تخصیص اوراق را به سطوح هدفگذاریشده رساند. بیثباتی داراییها میتواند موجب شود که تخصیص سهام از وزنهای اصلیشان منحرف شود. این عمل هزینههای اضافی را نیز به دنبال دارد. چرا که مدیر پرتفوی به کارمندان بیشتری برای مدیریت تمام موقعیتها نیاز دارد.
در سالهای اخیر، سرمایهگذاران نسبت به استراتژیهای سرمایهگذاری فعال واکنش نشان دادهاند. بسیاری از سرمایهگذاران داراییهای خود را به دلیل ضعف مدیریتی، از صندوقهای پوشش ریسک خارج کردهاند و به جای آن داراییهای خود را به مدیران منفعل سپردهاند. این مدیران، سبکهایی از سرمایهگذاری را برمیگزینند که اغلب از صندوقهای مدیریت شاخص برای چرخش استراتژیک استفاده میکنند. در چنین سبکی، سبدهای سهام اغلب بیانگر شاخص بازار نظیر S&P500 هستند.
بیشتر بخوانید
ضریب بتا چیست و چه ارتباطی با سهام تهاجمی دارد؟
حال که دریافتیم منظور از سهام تهاجمی چیست، میخواهیم به یک فاکتور مهم در این خصوص بپردازیم که ضریب بتا نام دارد. ضریب بتا عددی است که میزان همسویی تغییرات بازده یک سهام را با بازده شاخص بازار مشخص میکند. یعنی به کمک این ضریب میتوان دریافت که تغییرات بازار تا چه میزان بر روی سهام شرکتها اثرگذار است. البته ابتدا باید دید که آیا اصلا اثری وجود دارد یا خیر.
بیشتر بخوانید
به طور خلاصه، زمانی که ضریب بتای سهام برابر با یک باشد، سهام مذکور کاملا مطابق بازار حرکت میکند. اما اگر ضریب بتا بزرگتر از یک باشد، آنگاه سهام را تهاجمی مینامند. پس با توجه به ضریب بتا میتوان به شیوهای دیگر توضیح داد که سهام تهاجمی چیست. در درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه این شرایط سهام مذکور، در مقایسه با بازار افزایش و یا کاهش بیشتری را تجربه خواهند کرد. البته در شرایطی که بازار منفی باشد، سهام تهاجمی بتایی کمتر از منفی یک دارند.
اگر ضریب بتا بین صفر و یک باشد
اگر ضریب بتا بین صفر و یک باشد، سهام تدافعی خواهند بود. یعنی سهام به میزان کمی از روند کلی بازار اثر میگیرند. ضریب بتای صفر نیز نشان از عدم ارتباط میان سهام با نوسانهای بازار دارد. اما اگر ضریب بتا منفی باشد، نشان از اختلاف در روند حرکتی سهم و بازار دارد. یعنی سهم و بازار در دو جهت مختلف حرکت میکنند.
جمعبندی
سهام تهاجمی، در اصل با ریسک بالا، بازده فراوانی نصیب سرمایهگذاران میکنند. بر همین اساس، استراتژی سرمایهگذاری تهاجمی مختص افرادی است که ریسکپذیر هستند. البته بهترین کار این است که بخش کمی از سرمایه خود را به خرید چنین سهامی اختصاص دهیم. یکی از فاکتورهایی که میتوان سهام تهاجمی را از طریق آن تشخیص داد، ضریب بتا است. ضریب بتا نشانگر میزان اثرپذیری سهام درک بیشتر نرخ بازگشت سرمایه مختلف از روند بازار است. اگر ضریب بتای سهمی بزرگتر از یک باشد، یعنی سهم مذکور، تهاجمی است. البته ضریب بتا به تنهایی نمیتواند ارزنده بودن سهامی را تایید یا رد کند.
به عنوان آخرین نکته نیز نباید فراموش کرد که ترکیب و تخصیص سهام در این استراتژی میتواند به میزان زیادی بر نتیجه نهایی سرمایهگذاری شما اثر بگذارد. مثلا خرید سهام شرکتهای بزرگ ریسک کمتری را به دنبال دارد. همچنین اگر تنوع سهامی که خریداری میکنیم بیشتر باشد، سبدمان کمتر تهاجمی خواهد بود.
دیدگاه شما