آموزش مدیریت استراتژیک
چرا به آموزش مدیریت استراتژیک نیاز داریم؟؟ در دوره مدیریت استراتژیک که یکی از مباحث مهم در مدیریت است، پس از اینکه با مفاهیم پایهای مدیریت استراتژیک آشنا میشویم، در خواهیم یافت که چگونه افراد و شرکتهای مختلف با پیادهسازی مراحل مدیریت استراتژیک به موفقیت میرسند و به این سوال جواب خواهیم داد که چگونه میتوان موفقیت را ایجاد کرد.
چگونه با مدیریت استراتژیک میتوان سود بیشتری داشت و از رقبا جلو زد؟
اگر در راه و روش موفقیت برندها و شرکتهای بزرگ دنیا دقیق شویم، خواهیم دید که انتخاب استراتژی درست و ایجاد مزیت رقابتی یکی از اصلیترین حربههای کسب و کارها در مسیر پیشرفتشان بوده است.
بر فرض مثال نام برند مک دونالد زمانی بر سر زبانها افتاد که اکثر فستفودها در تلاش بودند تا کیفیت غذایشان را بالا ببرند و خیلی از فستفودهای زنجیرهای نیز کیفیت بالایی را عرضه میکردند.
مکدونالد استراتژی بلند مدت خود را فقط بر پایه کیفیت بالا یا سرعت سرویسدهی بالا پایهریزی نکرد. یکی از ایدههای خلاقانه مکدونالد، خرید زمین بود. مدیران این شرکت با وام بانکی در مکانهای کم رفت و آمد زمینهای وسیعی خریداری میکردند و شعبههای جدیدشان را با هزینههای پایینتر در این محلها افتتاح میکردند.
این امر باعث میشد تا مردم بیشتری به آن محل سر بزنند، راههای بیشتری برای دسترسی به این شعبهها کشیده میشد و در نتیجه قیمت زمینهای مالکان مکدونالد افزایش پیدا میکرد و در واقع به جز سودی که از فروش محصولات نصیبشان میشد، از فروش زمین نیز کسب درآمد کردند.
مثال دیگری که در رابطه با مدیریت استراتژیک و برنامهریزی استراتژی سازمانها میتوان زد، شرکت مایکروسافت است. در آخرین دهه از قرن بیستم میلاد، مایکروسافت همگام با رقبایش برای کسب سهم بازار بزرگتری از دنیای تکنولوژی آنلاین در رقابت بود.
ویندوز، اینترنت اکسپلورر و مجموعه نرمافزارهای آفیس، هر سه از مهمترین محصولات مایکروسافت بودند که رقبای زیادی نیز داشتند. مایکروسافت در تمام کشورهای آفریقایی و کشورهای کم بضاعت آسیایی تعداد بسیار زیادی کامپوتر دست دوم و یا کامپیوترهایی که عیبهای جزئی داشتند را به صورت رایگان بین مردم توزیع کرد.
در نگاه اولیه اینگونه به نظر میرسید که مایکروسافت کاری انسان دوستانه انجام داده و این کار مایکروسافت تحسین همگان را برانگیخت. اما پشت این حرکت انسان دوستانه مایکروسافت اهداف و استراتژیهای دیگری نهفته بودند.
مایکروسافت بر روی تمامی این کامپیوترها به صورت پیش فرض، ویندوز، اینترنت اکسپلورر و مجموعه نرمافزارهای آفیس را نصب کرده بود.
این استراتژی مایکروسافت باعث شد تا با اینکه اینترنت اکسپلورر بهترین مرورگر نبود، سیستمعاملهای بهتری نسبت به ویندوز در بازار وجود داشتند، و نرمافزارهای دیگری نیز بودند که میتوانستید با آنها کارهای اداری را انجام دهید، اما میلیونها نفر به استفاده از محصولات مایکروسافت عادت کرده بودند و این باعث شد تا در وهله اول شرکتهای رقیب به دلیل فروش پایین یکی یکی ورشکست شوند و در وهله دوم مایکروسافت توانست مشتریانی بالقوه برای خودش دست و پا کند تا اگر نسخه جدیدی از این محصولات را روانه بازار کرد، فروش بیشتری داشته باشد.
اما همیشه اینگونه نیست که استراتژیهایی که سازمانها انتخاب میکنند موفق باشد و همچنین مدیریت استراتژیک در سازمانها باید به گونهای باشد که پیادهسازی استراتژی شما توسط رقبایتان به آسانی ممکن نباشد.
استراتژی در یک نگاه | مرور ادبیات چکیدهوار مدیریت استراتژیک
هدف از نگارش این متن، به دست آوردن یک دید جامع و خلاصه وار به «مدیریت استراتژیک» است. این دید جامع به شما کمک میکند که سر نخ مباحث استراتژی را در دست داشته باشید و به سرعت هر آنچه را که مورد نیاز شماست، در میان مطالب موجود پیدا کنید.
واژه راهبرد (Strategy) مشتق از کلمه یونانی استراتگوس (Strategus) و مرکب از دو لغت استراتوس (Stratus) به معنی قشون و آگاگس(Agaugus) به معنی راهنما و فرمانده است. همانطور که میبینیم این واژه از ادبیات نظامی، جای خود را در ادبیات مدیریتی پیدا کرده است. از سال 1950 به این سو استفاده از استراتژی در مباحث مدیریتی سازمانی رونق گرفت و واژه «مدیریت استراتژیک» پدید آمد.
اگر بخواهیم به طور کلی به استراتژی نگاه کنیم، جفت مکمل آن تاکتیک است. استراتژی به معنای تخصیص (deploy) منابع موجود در مناسبترین موقعیت و تاکتیک به معنای بهکارگیری (employ) منابع به بهترین نحو است. استراتژی و تاکتیک فاصله بین ابزارها (means) و هدفها (ends) را پر میکنند.
اگر به مدیریت استراتژیک به چشم یک فرایند نگاه کنیم، میتوان چهار مرحله برای آن در نظر گرفت:
هدفگذاری و تحلیل (Objective and Analysis): در اولین مرحله، شما باید چشمانداز (Vision) و ماموریت (Mission) کسبوکار خودتان را تعیین کنید. این کار به وسیله تحلیل بیرونی محیط کسب و کار (به عنوان مثال با استفاده از ابزار PESTEL) و تحلیل درونی کسبوکار (به عنوان مثال با استفاده از ابزار SWOT) حاصل میشود.
برای شرکت تسلا، ماموریت و چشمانداز اینگونه تعریف شده است:
بیانیه ماموریت: ایجاد چشمگیرترین شرکت ماشینسازی قرن 21 به واسطه گذار جهانی به سمت خودروهای الکتریکی.
بیانیه چشمانداز: شتابدهی گذار جهانی به سمت انرژیهای تجدیدپذیر.
همچنین آنالیز PESTEL که عوامل سیاسی (Political)، اقتصادی (Economics)، اجتماعی (Sociological)، تکنیکی (technological)، زیستمحیطی (Ecological) و حقوقی (Logical) را بررسی میکند، به شرح زیر بیان میشود:
چارچوب مند کردن (Formulation): این مرحله مهمترین بخش مدیریت استراتژیک است که به آن مرحله برنامهریزی استراتژیک (Strategic Planning) نیز میگویند. در این مرحله شما برنامههای عملیاتی و تاکتیکهایتان را برای رسیدن به اهدافی که در مرحله قبل برای خود تعیین کردهاید، مشخص میکنید. شما باید شرایطی که در آن قرار گرفتهاید را در نظر بگیرید (به عنوان مثال شرایط کرونا) اهداف کمی برای خود تعیین کنید (به عنوان مثال به 1000 فروش در ماه برسید) به هر بخش وظایفش را محول کنید (بخش بازاریابی باعث شود 10هزار نفر به سایت بیایند، بخش طراحی سایت و سئو، 5 هزار نفر را به سایت بکشاند).
اجرا (implementation or execution): این مرحله همگام با پایان برنامهریزی آغاز میشود. ویژگی برنامهریزی خوب این است که در اجرا، بههمریختگی وجود نخواهد داشت؛ هر کسی در مجموعه شما وظایف و اختیاراتش را میداند و برای حصول یک هدف دستهجمعی تلاش میکند. موفقیت در این مرحله، مرهون در اختیار قرار دادن ابزارهای مناسب به کارمندان و دادن انگیزه به آنان است.
تکامل و کنترل (Evaluation and Control): همیشه شرایط درونی و بیرونی، مانع از آن میشوند که استراتژی ما دقیق و موبهمو اجرا شود. شما باید میزان پیشرفت در KPIهایی که برای خود تعیین کردهاید (در مرحله یک و دو) را بسنجید و چنانچه شرایط مطابق آنها پیش نرفت، باید ایراد کار را در هر مرحله بررسی کنید. آیا کارمندان شما درست کار نمیکنند یا در جای درستی قرار نگرفتهاند؟ آیا برنامهریزی شما دچار مشکل است و باید دوباره انجام گیرد؟ و یا با توجه به تجربهای که به دست آوردهاید، آیا کل فرایند نیاز به بازطراحی دارد؟
این بود دید فرایندی به مدیریت استراتژیک. حال اگر به صورت لایهای به مدیریت استراتژیک نگاه کنیم، به تقسیمبندی متفاوتی میرسیم.
استراتژی سطح سازمان (Corporate level Strategy): این استراتژی مربوط به سطح کلان سازمان میباشد. یک شرکت بلوغیافته، از چند واحد استراتژیک کسبوکار (Strategic Business Unit) تشکیل شده است. به عنوان مثال، سامسونگ محصولات مختلفی همچون تلویزیون، یخچال، گوشی و ساعت هوشمند دارد که هر کدام از آنها یک SBU محسوب شده که استراتژیهای مخصوص به خود را دارد. اما سامسونگ به مثابه یک سازمان و در سطح کلان نیز برای خود استراتژی دارد و سعی میکند با تکیه بر مزایای رقابتی خود (Competitive Advantages) با شرکتهای مشابه خود رقابت کند. برای اینکه استراتژی در این سطح را متوجه شویم، به تقسیمبندیهای آن اشاره میکنیم:
- استراتژی هدایتی (Directional Strategy): میتوان گفت که هر سازمان چرخه عمری دارد که به چهار مرحله تقسیم میشود؛ راهاندازی، رشد، بلوغ و افول. نمودار زیر بیانگر این چهار مرحله است:
در ابتدای راهاندازی کسبوکارتان، سود چندانی نصیبتان نمیشود و میتوان گفت در ضرر هستید. پس از آن زمان رشد (Growth) شما فرا میرسد که چند استراتژی مشخص برای این دوره میتوان به کار برد؛ استراتژی توسعه محصول، استراتژی توسعه بازار، استراتژی نفوذ در بازار، استراتژی تنوع و استراتژی یکپارچگی (عمودی و افقی).
زمانی که کسبوکار شما به حد مشخصی از بلوغ (Maturity) رسید، میتواند از استراتژیهای ثبات استفاده کرد که برخی از آنها عبارتند از: استراتژی توقف-آغاز محتاطانه، استراتژی عدم تغییر و استراتژی سود. در دورهای از عمر کسبوکار شما هم، افول (Decline) به وجود میآید و بهتر است عقبنشینی کنید! بنابراین باید از استراتژیهای کاهشی مانند استراتژی تغییر جهت، استراتژی اسارت، استراتژی فروش و استراتژی ورشکستگی استفاده کنید.
- استراتژی پرتفولیو (Portfolio Strategy): این نوع از استراتژیها برای مدیریت واحدهای استراتژیک کسب و کار شما میباشد. دو نوع ابزار برای اتخاذ این استراتژی، ماتریس گروه مشاوران بوستون (BCG) و ماتریس جنرال الکتریک (GE) میباشد.
به عنوان مثال در ماتریس بوستون، شما محصولات خودتان را برحسب توسعه و سهم بازار، به چهار دسته تقسیم میکنید. برای سامسونگ، این ماتریس بدین شکل میشود:
ستاره (در حال توسعه هستند و سهم بازار بزرگی هم در اختیار دارند): گوشیهای تلفن همراه، تبلت و تلویزیون
گاو شیرده (توسعه پیدا نمیکنند اما سهم بازار بزرگی دارند): ماشین لباسشویی و یخچال.
سگ (در به دست آوردن سهم بازار با شکست مواجه شده و دیگر توسعه پیدا نمیکند): ساعت هوشمند.
علامت سوال (در حال توسعه است ولی هنوز سهم بازار پایینی دارد): پرینتر.
این استراتژی بر مدیریت واحدهای استراتژیک کسبوکار و همافزایی میان آنها بنا شده است. استراتژیهای نفوذ انفرادی، نفوذ اتصالی، نفوذ حمایتی و نفوذ توسعهای از این دسته میباشند.
در سطح دوم، به استراتژیهای سطح کسبوکار میرسیم.
استراتژی سطح کسبوکار (Business level Strategy): این سطح مربوط به مدیریت هر SBU میشود. رایجترین استراتژیهایی که برای این سطح استفاده میشود، استراتژیهای عمومی پورتر میباشند که شامل استراتژیهای رهبری هزینه، تمایز و تمرکز میشوند.
استراتژی سطح وظیفهای یا کارکردی (Functional level Strategy):
در این سطح، هر SBU به چند زیرشاخه تقسیم میشود و هر بخش استراتژیهای مربوط به خود را پیادهسازی میکند. مهمترین کارکردهای مدیریت استراتژیک شامل کارکردهای استراتژی بازاریابی، استراتژی منابع انسانی، استراتژی تولید و عملیات، استراتژی مالی، استراتژی تحقیق و توسعه، استراتژی لجستیک و استراتژی خرید و تدارکات هستند.
پنج ویژگیای که برای استراتژی کارکردی ذکر میشود عبارتند از:
جزئی بودن (Detail): به نسبت دو سطح قبلی، در اینجا اهداف باید ملموستر باشند و شاخصههایی برای دستیابی به آنان مشخص شوند. به عنوان مثال برای بخش منابع انسانی میتوان شاخصههای کارایی (کاهش هزینه استخدام و آموزش به واسطه کمینه کردن جابهجایی کارمندان)، کیفیت (ارائه آموزش با کیفیت به منظور کاهش خطا) و پویایی (به خدمتگیری و آموزش استعدادهای روز) را در نظر گرفت.
هماهنگی (Alignment): استراتژی کارکردی میبایست با استراتژیهایی که در سطح سازمان و در سطح کسبوکار تدوین شدهاند هماهنگ باشد.
ثبت پیشرفت (Progress): پیشرفت رسیدن به اهداف باید همواره و به دقت پیگیری شوند.
استفاده از منابع موجود (Existing Resources): استراتژی این سطح باید بر حسب منابعی که هم اکنون موجود است تدوین شوند و نه منابعی که در آینده به دست شما میرسند.
یکپارچگی (Integration): بخشهای مختلف سازمان میبایست تا جای ممکن با یکدیگر یکپارچه شوند تا سرعت انجام عملیاتها کاهش یابد. به عنوان مثال این اتفاق برای واحد خرید، کنترل موجودی، لجستیک و تولید به وضوح باید اتفاق بیفتد.
استراتژی سطح عملیات (Operation level Strategy): این سطح استراتژی، مربوط به تولید و توزیع محصولات و سرویسها میباشد. به عنوان مثال شرکت دل تولید خود را به نحوی انجام داد که نهایتا متحمل هزینه انبارداری دوازده روزه شود. همچنین فروش مستقیم (Direct Selling) را در دستور کار خود قرار داد. این شرکت زیرساختهای تولیدی خود را نزدیک به بازارهای منطقهای برپا کرد تا هزینهی جابهجایی خود را به حداقل برساند.
تا بدینجا با استراتژی از منظر فرایندی و از منظر لایهای آشنا شدیم. خوب است در انتها ذکر کنیم که فضای ادبیات مدیریت استراتژیک به همان نظم و ترتیبی نیست که تاکنون بدان اشاره شد. در این فضا مجموعهای از ابزارها وجود دارد که هر شرکت بسته به نیازش از آنها استفاده میکند. از ماتریس SWOT، PESTEL و گروه مشاوران بوستون که بدانها اشاره شد گرفته تا تحلیل زنجیره ارزش، ماتریس SPACE، نقشه استراتژی، کارت امتیازی متوازن، برنامهریزی هوشین کانری، برنامهریزی مبتنی بر هدف و شاید صدها ابزار دیگر.
در پایان مهم این است که بدانیم خط سیر تکاملی در حوزه مدیریت استراتژیک، بدان معنا که در حوزههای علمی وجود دارد برقرار نیست. همچنان از مفاهیم و مدلهای پورتر استفاده میشود، با اینکه مکاتب متعددی در پی آن آمدهاند. مهم این است که با آشنایی این ابزارها، در موقعیتهای مختلفی که کسبوکارمان در آن قرار میگیرد، تصمیمهای موثری بگیریم.
مراحل سه گانه مدیریت استراتژیک - راهنمای سریع
مدیریت استراتژیک دارای چهار ویژگی اصلی است. نخست، سازمان را به سمت اهداف آرمانی و اهداف عملیاتی هدایت میکند. دوم، ذینفعان متعددی در تصمیمگیری را شامل میشود. سوم، مستلزم تلفیق دو دیدگاه کوتاه مدت و بلند مدت است. چهارم، شامل معاوضه (Trade-off) بین اثربخشی و کارایی است.
مدیریت استراتژیک به عنوان قلب و روحِ مدیریت یک کسبوکار است و به دنبال آن است تا سازمان را در جهت دستیابی به عملکرد برتر سوق دهد. به خصوص با چالشها و فرصتهای موجود در محیط کسبوکار امروزی مدیران باید استراتژیهای بلند مدتی را برای غلبه بر چالشها و بهرهبرداری از فرصتها طراحی کنند. از این رو در این مقاله به چیستی و اهمیت این مفهوم پاسخ داده میشود و مؤلفههای مختلف آن بررسی میشوند؟
تعریف مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک شامل تجزیه و تحلیل، تصمیمات و اقدامات یک سازمان به منظور ایجاد و حفظ مزیت رقابتی است. این تعریف شامل دو عنصر اصلی است:
نخست، این مفهوم به تجزیه و تحلیل اهداف استراتژیک (چشمانداز، مأموریت و اهداف استراتژیک) به همراه تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی سازمان مربوط میشود. رهبران سازمان باید تصمیمات استراتژیک را اتخاذ کنند. به طور کلی، این تصمیمات به دو سؤال اساسی پاسخ میدهد: در چه صنایعی باید رقابت کنیم؟ چگونه در آن صنایع باید رقابت کنیم؟ این سؤالات اغلب شامل عملیات داخلی و بینالمللی است. و در نهایت، اقداماتی است که باید انجام شود. تصمیمات تا زمانی که عملی نشوند، کاربردی نخواهند داشت. شرکتها برای اجرای استراتژیهای خود باید اقدامات لازم را انجام دهند. این امر مستلزم آن است که رهبران منابع لازم را تخصیص دهند و سازمان را برای تحقق بخشیدن مثالهای استراتژی رهبری هزینه به استراتژیهای مورد نظر طراحی کنند.
دوم، چرا برخی از شرکتها از سایر شرکتها بهتر عمل میکنند. بنابراین، مدیران باید نحوه رقابت شرکت را مشخص کنند تا از این طریق بتوانند مزایای پایدار را برای مدت زمان طولانی کسب کنند. این امر به معنای تمرکز بر دو سؤال اصلی است:
o برای ایجاد مزیتهای رقابتی در بازار چگونه باید رقابت کنیم؟ مدیران باید مشخص کنند که آیا شرکت خود را به عنوان یک تولیدکننده کم هزینه معرفی میکند؛ برای مثال «فروشگاه زنجیرهای همواره تخفیف افق کوروش» خود را به عنوان یک شرکت کم هزینه معرفی میکند که همه محصولات (مواد غذایی، شوینده، سلولزی) در این فروشگاه با تخفیف عرضه میشوند. یا محصولات و خدماتی را توسعه میدهد که منحصر به فرد هستند و باعث میشود که شرکت قیمت بالاتری را دریافت کند؛ برای مثال شرکت «رویا طرح داخلی» با تولید کفپوشهای کامپوزیتی محصولی منحصر به فرد و تکنیکال و با ویژگیهای دوام و کیفیت را به بازار عرضه میکند. یا باید ترکیبی از هر دو را انجام دهد؟
o چگونه میتوانیم مزایای رقابتی را در بازار ایجاد کنیم که منحصر به فرد، ارزشمند و غیرقابل تقلید یا جایگزینی وسط رقبا باشد؟ یعنی مدیران به جای مزیت رقابتی موقت باید مزیتهای رقابتی پایدار را به دست آورند.
ویژگیهای اصلی مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک دارای چهار ویژگی اصلی است. نخست، سازمان را به سمت اهداف آرمانی و اهداف عملیاتی هدایت میکند؛ یعنی تلاشها باید به سمت آنچه برای کل سازمان بهتر است، معطوف شود و نه فقط یک حوزه وظیفهای خاص مانند مالی، حسابداری، تولید یا بازاریابی. برخی از محققان از این دیدگاه به عنوان «عقلانیت سازمانی در مقابل عقلانیت فردی» یاد کردهاند. به عبارت دیگر، آنچه برای یک حوزه وظیفهای «عقلانی» به نظر میرسد، ممکن است به نفع کل شرکت نباشد. برای مثال بخش تولید ممکن است تصمیم بگیرد که برنامه تولید بلند مدت محصولات مشابه را برای کاهش هزینهها پیادهسازی کند. با این حال، تولید استاندارد ممکن است با آنچه که بخش بازاریابی برای جذب مشتریان بالقوه بازار هدف در نظر دارد، در تقابل باشد.
دوم، ذینفعان متعددی در تصمیمگیری را شامل میشود. ذینفعان آن دسته از افراد، گروهها و سازمانهایی هستند که در موفقیت سازمان سهیم هستند؛ از جمله سهامداران، کارکنان، مشتریان، تأمینکنندگان، جامعه و . . در صورتی که مدیران تنها بر یک ذینفع تمرکز کنند، موفق نخواهند شد. برای مثال، اگر تأکید زیادی بر ایجاد سود برای سهامداران باشد، ممکن است کارکنان دچار از خود بیگانگی شوند یا خدمترسانی لازم به مشتری انجام نشود.
سوم، مستلزم تلفیق دو دیدگاه کوتاه مدت و بلند مدت است. «پیتر سنگه» (Peter Senge) از این تلفیق به عنوان «تنش خلاقانه» (Creative tension) یاد کرده است؛ یعنی مدیران باید هم چشمانداز آینده سازمان و هم نیازهای عملیاتی فعلی آن را حفظ کنند. با این حال، بازارهای مالی ممکن است فشارهای زیادی بر مدیران تحمیل کنند تا اهداف عملکردی کوتاه مدت را برآورده و سودآوری کوتاه مدت را برجسته سازند.
چهارم، شامل معاوضه (Trade-off) بین اثربخشی و کارایی است. اثربخشی به عنوان «انجام کار صحیح» و کارایی به عنوان «انجام صحیح کار» تعریف میشوند. در واقع مدیران باید منابع را هوشمندانه تخصیص دهند و بکار بگیرند و در عین حال باید تلاش خود را برای دستیابی به اهداف کلی سازمان معطوف کنند. مدیرانی که تنها در تأمین بودجهها و اهداف کوتاهمدت متمرکز هستند، ممکن است در دستیابی به اهداف کلان باز بمانند.
فرآیند مدیریت استراتژیک
ما سه فرآیند تجزیه و تحلیل، تصمیمگیری و اقدامات را شناسایی کردهایم. در عمل این سه فرآیند که اغلب به عنوان تجزیه و تحلیل استراتژی، تدوین استراتژی و اجرای استراتژی از آنها یاد میشود، وابسته به یکدیگر هستند و در بیشتر شرکتها به ترتیب و پشت سر هم انجام نمیشوند. شکل زیر این فرآیند را نمایش میدهد.
تجزیه و تحلیل استراتژی
تجزیه و تحلیل استراتژی به عنوان نقطه آغاز این فرآیند است. تجزیه و تحلیل استراتژی یک عمل پیشرفته است که باید برای تدوین و اجرای مؤثر استراتژیها انجام شود. بسیاری از استراتژیهای سازمانی عملاً از کار میافتند؛ زیرا مدیران این سازمانها بدون تجزیه و تحلیل دقیق اهداف کلان سازمان و تجزیه و تحلیل دقیق محیط داخلی و خارجی سازمان، استراتژیها را تدوین و اجرا میکنند.
تجزیه و تحلیل اهداف آرمانی و عملیاتی سازمان: چشمانداز، مأموریت و اهداف استراتژیک یک شرکت سلسلهمراتبی از اهداف را تشکیل میدهند که از بیانیه گسترده اهداف آرمانی و اساس مزیت رقابتی تا اهداف استراتژیک مشخص و قابل اندازهگیری متغیر است.
تحلیل محیط خارجی سازمان: مدیران باید محیط را رصد و پایش کنند و همچنین رقبا را تجزیه و تحلیل نمایند. دو چارچوب در زمینه تجزیه و تحلیل محیط خارجی مطرح شده است: (1) تجزیه و تحلیل محیط عمومی که شامل عوامل جمعیتشناختی و بخشهای اقتصادی است و (2) محیط صنعت که متشکل از رقبا و سازمانهای دیگر است که ممکن است محصولات و خدمات یک شرکت را تهدید کند.
تحلیل محیط داخلی سازمان: تجزیه و تحلیل نقاط قوت سازمان و روابط بین زنجیره ارزش شرکت را شامل میشود (برای عملیات، بازاریابی، فروش و مدیریت منابع انسانی) و به عنوان ابزاری برای کشف منابع بالقوه مزیت رقابتی برای شرکت است.
ارزیابی داراییهای فکری سازمانی: کارکنان دانشی (Knowledge worker) و سایر داراییهای فکری یک شرکت (مانند حق اختراع) محرکهای مهم مزیتهای رقابتی و درآمدزایی هستند. همچنین در این بخش نحوه شبکهسازی و ایجاد ارتباطات ارزیابی میشود. نحوه عملکرد تکنولوژی برای تسهیل همکاری بین کارکنان را نیز ارزیابی میکند.
تدوین استراتژی
تدوین استراتژی در چند سطح توسعه یافته است. نخست، استراتژی سطح کسبوکار به این موضوع میپردازد که چگونه میتوان در یک کسبوکار مشخص برای دستیابی به مزیت رقابتی، رقابت کرد. دوم، استراتژی در سطح شرکت بر چند موضوع متمرکز است:
1. در چه کسبوکارهایی باید به رقابت پرداخت
2. چگونه میتوان کسبوکارها را برای دستیابی به همافزایی مدیریت کرد؛ یعنی آنها با فعالیت در کنار یکدیگر ارزش بیشتری را نسبت به فعالیت به صورت مستقل ایجاد میکنند.
3. یک شرکت باید استراتژیهای بینالمللی را توسعه دهد.
4. مدیران باید ابتکارات کارآفرینی اثربخش را تدوین کنند.
تدوین استراتژی سطح کسبوکار: این سؤالات که شرکتها چگونه رقابت میکنند و از رقبا بهتر عمل میکنند، چگونه آنها به مزیتهای رقابتی دست مییابند و آن را حفظ میکنند در مرکز تدوین استراتژی قرار دارد. شرکتهای موفق در تلاش هستند تا زمینههایی را برای مزیت رقابتی ایجاد کنند. مزیت رقابتی از طریق رهبری هزینه یا تمایز و همچنین با تمرکز بر یک بخش محدود بازار یا بر کل صنعت به دست میآید.
تدوین استراتژی سطح شرکت: استراتژی سطح شرکت، گروه کسبوکارهای شرکت را مشخص میکند. استراتژی سطح شرکت دو سؤال را مطرح میکند: (1) در چه کسبوکارهایی باید رقابت کنیم؟ و (2) چگونه میتوانیم کسبوکارها را مدیریت و در بین کسبوکارهای مختلف همافزایی ایجاد کنیم؟
تدوین استراتژی بینالمللی: مدیران باید نه تنها در مورد مناسبترین استراتژی ورود بلکه در مورد چگونگی دستیابی به مزیتهای رقابتی در بازارهای بینالمللی تصمیمگیری کنند.
استراتژی کارآفرینانه و پویایی رقابتی: فعالیت کارآفرینانه با هدف ایجاد ارزش، موتور رشد اقتصادی است. برای دستیابی به ابتکارات کارآفرینانه باید فرصتهای مناسب شناخته شود و استراتژیهای اثربخش برای بهرهبرداری از این فرصتها تدوین شوند.
اجرای استراتژی
استراتژیها در صورتی که به درستی اجرا نشوند هیچ ارزشی ندارند. اجرای استراتژی شامل اطمینان از کنترل استراتژی مناسب و طراحی سازمانی است که روشهای مؤثر برای هماهنگی و یکپارچهسازی فعالیتهای درون شرکت و تأمینکنندگان، مشتریان و شرکا را ایجاد میکند. رهبری نقش اساسی برای اطمینان از تعهد سازمانی به تعالی و رفتاری اخلاقی دارد. همچنین باعث یادگیری و بهبود مستمر میشود و در ایجاد فرصتهای جدید به صورت کارآفرینانه فعالیت میکند.
کنترل استراتژیک و حاکمیت شرکتی: شرکتها باید دو نوع کنترل استراتژیک را اعمال کنند: نخست، کنترل اطلاعاتی ایجاب میکند که سازمانها به طور مداوم محیط را نظارت و پایش کنند و به تهدیدها و فرصتها پاسخ دهند. دوم، کنترل رفتاری شامل تعادل مناسب پاداشها و مشوقها و همچنین فرهنگها و محدودیتها است. علاوه بر این، شرکتهای موفق از حاکمیت شرکتی به صورت اثربخش استفاده میکنند.
طراحی اثربخش سازمانی: شرکتها باید ساختارها و طراحی سازمان متناسب با استراتژی داشته باشند. در محیطهای رقابتی که به سرعت در حال تغییر هستند، شرکتها باید اطمینان حاصل کنند که مرزهای سازمانی آنها- درون شرکت یا بیرون از آن- انعطافپذیر و نفوذپذیرتر هستند. غالباً، سازمانها برای بهرهگیری از قابلیتهای سایر سازمانها، اتحادهای استراتژیک ایجاد میکنند.
سازمان یادگیرنده و سازمان اخلاقی: رهبران، افراد را هدایت میکنند، سازمان را طراحی و توسعه میدهند و به تعالی و رفتار اخلاقی متعهد هستند. علاوه بر این، با توجه به تغییر سریع و غیر قابل پیشبینی محیط کسبوکار، رهبران باید یک سازمان یادگیرنده ایجاد کنند تا کل سازمان بتواند از استعدادهای فردی و جمعی بهرهمند شود.
پرورش کارآفرینی شرکتی: شرکتها باید به طور مستمر پیشرفت کرده و رشد نمایند و همچنین روشهای جدید برای بازسازی سازمان خود را پیدا کنند. کارآفرینی و نوآوری شرکتی، فرصتهای جدید را در اختیار شرکتها قرار میدهد؛ از این رو، باید استراتژیهایی تدوین شود که ظرفیت نوآورانه شرکت را ارتقاء بخشد.
سخن آخر
در این مقاله به بررسی مفهوم مدیریت استراتژیک پرداخته شده است. این مفهوم به عنوان تجزیه و تحلیل، تصمیمات و اقدامات یک سازمان به منظور ایجاد و حفظ مزیت رقابتی تعریف شده است. همچنین فرآیند مدیریت استراتژیک شامل سه مرحله تجزیه و تحلیل استراتژی، تدوین استراتژی و اجرای استراتژی است.
در مرحله تجزیه و تحلیل استراتژی شامل تجزیه و تحلیل اهداف آرمانی و عملیاتی سازمان، تحلیل محیط خارجی سازمان، تحلیل محیط داخلی سازمان و ارزیابی داراییهای فکری سازمانی. مرحله تدوین استراتژی شامل تدوین استراتژی سطح کسبوکار، تدوین استراتژی سطح شرکت، تدوین استراتژی بینالمللی و استراتژی کارآفرینانه و پویایی رقابتی است. در نهایت مرحله اجرای استراتژی شامل کنترل استراتژیک و حاکمیت شرکتی، طراحی اثربخش سازمانی، سازمان یادگیرنده و سازمان اخلاقی و پرورش کارآفرینی شرکتی است.
این مقاله به دنبال آن بود تا فرایند پیچیده مدیریت استراتژیک را به مراحلی سادهتر تبدیل کند تا از طریق آن بتوان آن را اجرا کرد. از این رو این مقاله زمینهساز طراحی و اجرای استراتژی هم در شرکتهای انتفاعی و هم در شرکتهای غیر انتفاعی است.
10 استراتژی قیمت گذاری و نمونههای بین المللی آنها
این یک قانون طبیعی در دنیای تجارت و کسب و کار است که هر چه ما نسبت به استراتژی قیمت گذاری آشنایی بیشتری داشته باشیم یعنی درک بالاتری نسبت به مشتریان خود داریم و راحتتر میفروشیم. فرض بگیرید که شما صاحب یک فروشگاه خرده فروشی در یکی از شهرهای کوچک هستید و میدانید که بیشتر مشتریان شما قشر آسیب پذیر و کم درآمد هستند. بنابراین عملاً قیمتهای انتخابی شما و محصولات عرضه شده در فروشگاه باید در سطح همان منطقه جغرافیایی باشند.
استراتژی قیمت گذاری موضوعی است که در این مطلب به آن خواهیم پرداخت و در کنار معرفی آنها، به معرفی ۱۰ نمونه بین المللی خواهیم پرداخت تا درک بهتری نسبت به این موضوع داشته باشید.
استراتژی قیمت گذاری قیمت برتر یا استراتژی فروش با کلاسها
در بسیاری از منابع از این استراتژی تحت عنوان استراتژی پرستیژ یا استراتژی قیمت برتر هم یاد میشود و از قیمت گذاری برای تعیین استاندارد استفاده میشود. در حقیقت شما قیمت محصول خود را نسبت به محصول رقبا بالاتر میگیرید، صرفاً به این دلیل که ثابت کنید جنس شما بهتر است و ارزش قیمتی بالاتری دارد.
استراتژی قیمت گذاری پرمیوم از مزایای قیمت بالاتر و ایجاد پرستیژ بهتر برای برند استفاده میکند. اما شما به عنوان یک کسب و کار برای استفاده از این استراتژی، لازم است که تمامی اقدامات لازم برای بالا بردن کیفیت محصول و محبوبیت برند خود به کار ببرید. حتی در این جا مجبور هستید که هزینه قابل توجهی برای معروف کردن برند خود و همچنین لوکس نشان دادن محصولات خود انجام دهید.
نمونه استراتژی قیمت گذاری قیمت برتر
نمونه بارز بین المللی این استراتژی برند تولید کننده Branded unleaded petrol در زمینه تولید بنزین است که مردم صرفاً به دلیل بالاتر بودن قیمت آن و این احساس که ممکن است نسبت به بنزین معمولی کیفیت بالاتری دارد آن را انتخاب میکنند.
استراتژی قیمت گذاری نفوذ
قیمت گذاری نفوذ یک استراتژی دیگر است که ابتدا قیمت محصول پایینتر از محصولات رقبا در نظر گرفته شده تا سهم بیشتری از بازار به دست بیاورد و اصطلاحاً از بازاریابی دهان به دهان یا چهره به چهره استفاده کند.
معمولاً این استراتژی در ابتدا با ضرر و زیان همراه است، اما به مرور زمان منجر به جذب مشتریان جدید به دلیل پایین بودن قیمت میشود. هنگامی که این مشتریان وفادار شوند و برند به یک نفوذ جدی در بازار برسد، به مرور زمان قیمت محصولات خود را افزایش میدهد تا به سود بهینه برسد. حتماً مطلب مزیت رقابتی را بخوانید تا با این موضوع بیشتر آشنا شوید.
نمونه قیمت گذاری نفوذ
شرکت Oneplus محصول پرچمدار خود Oneplus 1 را که تمام ویژگیهای آیفون دارد با قیمت بسیار مناسب 299 دلار عرضه کرد. هنگامی که این شرکت سهم بازار خوبی را بدست آورد، محصولات خود را با شیوه قیمت گذاری قیمت برتر راه اندازی کرد. تلفنهای اخیر Oneplus در بازه 500 تا 700 دلار قیمت دارند.
قیمت گذاری اقتصادی
قیمت گذاری اقتصادی توسط تأمین کنندگان مواد غذایی عمده و خرده فروشان انجام میشود و در آنجا قیمت محصول تا حد ممکن کاهش داده میشود. در اینجا بحث زیان مطرح نیست و اساساً برای جذب مصرفکنندگانی به کار برده میشود که از قیمت محصولات اطلاع دارند.
راز موفقیت در استفاده از استراتژی قیمت گذاری اقتصادی مربوط به فروش با حجم زیاد و ارائه خدمات با قیمت پایین است. نمونه بارز این استراتژی فروش ویژه بانک رفاه و شهر فرش است که قیمت محصولات خود را به شدت پایین آوردهاند.
نمونه قیمت گذاری اقتصادی
شرکت آلدی (Aldi) از این استراتژی استفاده میکند و فقط محصولاتی را که تقاضای خوبی دارند به فروش میرساند. این برند تغییر خاصی در محصولات به وجود نمیآورد و حتی آنها را در همان بسته بندی اولیه ارائه شده توسط شرکت تولید کننده به مشتری میرساند.
استراتژی قیمت گذاری اسکیمینگ
قیمت گذاری اسکیمینگ (Skimming) یا قیمتگذاری لاغری یک استراتژی برای تعیین قیمت اولیه نسبتاً بالا در هنگام عرضه محصولات جدید و منحصر به فرد به بازار است که رقابت چندانی ندارد. در حقیقت برندهای استفاده کننده از این استراتژی به دنبال به دست آوردن سود بیشتر قبل از ورود رقبا به بازار هستند و سعی میکنند از هیجان اولیه نهایت بهره را ببرند.
نمونه قیمت گذاری اسکیمینگ
معروفترین نمونه استفاده کننده از این شیوه قیمت گذاری مربوط به شرکتهای تولیدکننده گوشیهای هوشمند است که محصولات خود را در ابتدا با قیمت بالاتر وارد بازار میکنند و با گذشت زمان قیمت آنها را کاهش میدهند.
قیمت گذاری روانشناختی
استراتژی قیمت گذاری روانشناختی به روشهای اشاره دارد که بیشتر در مورد بازاریابان قابل استفاده است و ناشی از احساسات مشتری بوده نه منطق. استفاده کنندگان از این استراتژی چند حربه کلی دارند:
- قیمت گذاری جذاب: در این شیوه فروشنده قیمت محصول خود را خیلی کم پایین میآورد تا مشتری درک درستی از قیمت گذاری نداشته باشد. مثلاً اگر یک محصول با قیمت ۴۰۰۰ تومان فروخته میشود، قیمت آن ۳۹۹۰ تومن تعیین میشود مثالهای استراتژی رهبری هزینه که بسیار نزدیک به قیمت اولیه است.
- قیمت گذاری پرستیژ: این در حقیقت همان استراتژی قیمت گذاری پرمیوم هست که فروشنده از ارقام گرد که به راحتی برای خریدار قابل درک هستند استفاده میکنند.
- استراتژیBOGOF: در این استراتژی یکی بخر و یکی رایگان ببر. معمولاً این شیوه بیشتر برای خالی کردن انبار از کالاهای بدون مشتری است و با افزایش حجم فروش هم همراه است.
استراتژی قیمت گذاری بستهای
این استراتژی شامل فروش بستهها یا مجموعهای از کالاها یا خدمات با قیمت پایینتر نسبت به قیمت واقعی آنها در صورت فروش جداگانه است. این یکی از بهترین استراتژیهای ممکن برای فروش محصولات کم فروش است که با تقاضای کمتری همراه هستند و پاک کردن قفسه فروشگاه از آنها تقریباً غیر ممکن است. استراتژی قیمت گذاری بستهای زمانی شگفت انگیز میشود که دو محصول مکمل در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
نمونه قیمت گذاری بستهای
نمونه داخلی این استراتژی اخیراً توسط یکی از شرکتهای فروشنده تنقلات اجرا شده که چندین نوع بیسکویت را در یک بسته با قیمت پایینتر میفروشد. اما برند مک دونالد هم از یک حربه برای فروش بیشتر غذاهای خود استفاده میکند.
قیمت گذاری مثالهای استراتژی رهبری هزینه فریمیوم
قیمت گذاری فریمیوم یکی از استراتژیهای قیمت گذاری مبتنی بر اینترنت است که در آن خدمات اصلی به صورت رایگان ارائه میشوند و برای گرفتن برخی ویژگیهای اضافی باید هزینه پرداخت شود. این استراتژی تقریباً همه ما را گیر انداخته و در نرم افزارها بیشترین کاربرد را دارد. در واقع شما به عنوان مشتری ابتدا یک نرم افزار را به صورت رایگان نصب میکنید و برای استفاده از خدمات بیشتر باید هزینه آن را بپردازید.
نمونه قیمت گذاری فریمیوم
برند Candy Crush Saga یک نمونه عالی از استراتژی قیمت گذاری freemium است که در آن بازی به صورت رایگان ارائه میشود اما اگر میخواهید زندگی بیشتری برای بازی داشته باشید، باید هزینه بپردازید.
هر آنچه که میخواهی پرداخت کن
در این استراتژی اختیار تصمیم گیری برای پرداخت قیمت یک محصول به خریدار داده میشود که مبلغ مورد نظر خود را پرداخت کند. نکته جالب در این استراتژی این است که حتی مشتری میتواند هزینه آن را پرداخت نکند.
برخلاف آنچه به نظر میرسد، این استراتژی قیمت گذاری اغلب منجر به سود بیشتر و افزایش مشتری در بازار میشود، زیرا بیشتر مشتریان مبلغی را پرداخت میکنند که بیشتر از قیمت تمام شده محصول است.
البته بسیاری از مشاغل برای محصولات خود حداقل قیمت تعیین میکنند و به مشتریان اطلاع میدهند که این حداقل باید پرداخت شود، اما بسیاری از آنها از تعیین قیمت کف خودداری میکنند.
نمونه استراتژی هرآنچه میخواهی پرداخت کن
رستوران شرکت Panera Bread در سنت لوئیس نمونه مشهوری از یک تجارت است که با موفقیت از این استراتژی استفاده کرده است.
استراتژی قیمت گذاری غافلگیرانه
قیمت گذاری غافلگیرانه در برخی از منابع تحت عنوان قیمتگذاری حداقلی هم شناخته میشود. این یک استراتژی تهاجمی برای تعیین قیمت است که حتی برخی از پیشنهادهای آنها سود آور نیست و صرفاً برای از بین بردن رقابت در یک حوزه خاص و به دست آوردن مشتری بیشتر است.
جنگ مداوم قیمت گذاری بین رقبا ممکن است منجر به اتخاذ یک استراتژی تهاجمی و خاص شود تا رقیب از صحنه خارج شود. البته این استراتژی در بسیاری از کشورها به دلیل قوانین خاص ضد انحصاری و اعمال رقابت غیر قانونی اجرا نمیشود و از انحصار یک شغل خاص به یک شرکت خاص جلوگیری میکنند.
نمونه استراتژی غافلگیرانه
نمونه کاملی از شرکتی که یک استراتژی قیمت گذاری غارتگر را اتخاذ کرده، آمازون است که در سال 2013، کتابهایی را با قیمتی کمتر از قیمت تمام شده ارائه داد و حتی آن را به صورت رایگان برای پیروزی بر رقبای سنتی خود اعمال کرد.
قیمت گذاری پویا
از این استراتژی تحت عنوان قیمتگذاری تقاضا هم یاد میشود و بسته به توانایی مشتریان در پرداخت قیمت یک کالای خاص قیمت گذاری صورت میگیرد. این استراتژی بیشتر مبتنی بر اینترنت است و توسط وب سایتهای الکترونیکی استفاده میشود. در حقیقت این وب سایتها از کوکی و تاریخچه مرورگر کاربران در اینترنت استفاده میکنند تا نیازهای خرید و قیمت محصول خود را بر مبنای آنها تعیین کنند و آمار فروش خود را بالا ببرند.
در این زمینه هم وب سایت تجارت الکترونیکی مانند آمازون یکی از اصلیترین شرکتها محسوب میشود که به خوبی تقاضای مشتریان و قیمت دلخواه آنها را میشناسد.
حالا این شما هستید که بر مبنای شرایط کسب و کار خود و نیاز مشتریان میتوانید استراتژی قیمت گذاری خود را تعیین کنید و آمار فروش بیشتری کسب کنید.
۷ استراتژی برای افزایش سود + ۶ استراتژی برای کاهش هزینه ها
با یادگیری روش های افزایش سود حاصل از فروش بعلاوه چگونگی کاهش هزینه ها و همچنین تمرکز بر تجارت برای اینکه بدانید کجای آن سرمایه گذاری کنید، می توانید در کسب و کارتان سودآوری داشته باشید.
هنگامی که محرک های اصلی سود خود را شناسایی و اندازه گیری کردید، باید استراتژی هایی برای رشد آن بدون افزایش هزینه ها تعیین کنید. هنگامی که استراتژی هایی را برای سودآوری کسب و کار خود انتخاب کردید، باید آنها را از نظر اهمیت در اولویت بچینید تا بتوانید روی مهمترین راهکارها تمرکز داشته باشید.
بهتر است در ابتدا اهداف خود و سپس استراتژی هایی برای دستیابی به آنها و همچنین چگونگی برنامه ریزی برای اجرای آن استراتژی ها را یادداشت کنید. در این مطلب قصد داریم استراتژی های موثر برای افزایش سود را برای شما توضیح دهیم. در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
۷ استراتژی برای افزایش سود حاصل از فروش
۱- افزایش بهره وری کارکنان
تجهیز کارکنان با ابزارهای مناسب، بهبود مهارت های فروش آنها، عدم کنترل بیش از حد و تشویق آنها به مستقل بودن، افزایش میزان رضایت با دادن پاداش و اختصاص مزایای عالی برحسب عملکردشان، افزایش کیفیت انجام کارها با بالا بردن روحیه، اندازه گیری میزان بهره وری آنها، دادن دورکاری به آنها، استخدام کارمندانی هماهنگ با فرهنگ شرکت شما، افزایش بهره وری آنها با تشویق کردن، تمرکز بر آینده و ایجاد روابط شفاف و روشن و… راهبردهایی کلیدی می باشند که می توان برای افزایش بهره وری کارکنان از آنها استفاده کرد.
۲- توسعه خطوط جدید تولید
از مشتریان خود در مورد محصولات جدید نظرسنجی کنید و سعی کنید طبق خواسته و نیاز آنها خطوط جدید تولیدی را به مجموعه تان اضافه نمایید. این کار علاوه بر اینکه باعث رضایت مشتریان می شود باعث افزایش سود شما هم خواهد شد.
۳- پیدا کردن مشتریان جدید
مشتریان جدید می توانند به رشد تجارت و افزایش سود شما کمک کنند. با این حال این امر گاهی اوقات می تواند گرانترین استراتژی برای ایجاد درآمد اضافی باشد. برای به دست آوردن مشتری جدید به طور متوسط هشت برابر پول بیشتر نسبت به حفظ مشتری فعلی هزینه می شود. ساده ترین و مقرون به صرفه ترین راه برای بدست آوردن مشتری جدید، ارائه مشوق به مشتریان فعلی و ایجاد انگیزه در آنها برای توصیه شما به دیگران است. تبلیغات دهان به دهان و توصیه محصول یا خدمات شما توسط مشتریان فعلی به دیگران، قدرتمندترین شکل تبلیغات است.
۴- پیدا کردن بازارهای جدید
تحقیقات گسترده ای انجام دهید و ببینید آیا می توانید تجارت خود را در مناطق جدید گسترش دهید یا خیر. اگر امکان گسترش کسب و کار شما در مناطق جدید و بازارهای جدید فراهم بود، حتما اقدام به فروش محصولات خودتان در آن بازارها کنید. گاهی شما برای افزایش سود خود، نیاز به یافتن بازارهای جدید دارید.
۵- بهبود ارائه خدمات به مشتری
خدمات به مشتری خود را بهبود ببخشید و برنامه آموزش کارکنان را جزو اولویت های خود قرار دهید. ارائه خدمات فراتر از سطح انتظارات مشتری، ایجاد وفاداری نسبت به برند تجاری، شفاف سازی نحوه ارائه خدمات تیم پشتیبانی، تشکیل یک تیم پشتیبانی مشتاق و دلسوز، تلاش برای افزایش خشنودی و افزایش تعامل با مشتریان، توجه به بازخورد مشتریان نسبت به کسب و کار شما و… همگی نمونه هایی برای بهبود ارائه خدمات به مشتریان می باشند.
۶- افزایش قیمت محصول
بررسی کنید و ببینید که آیا کالاها و خدمات خود را به درستی قیمت گذاری کرده اید و آیا می توانید بدون کاهش فروش، قیمت ها را افزایش دهید یا خیر. در فضای امروزی کسب و کار، قیمت گذاری مناسب کالاها و محصولات بخش مهمی از بازاریابی محسوب می شود که نوع کسب و کار، وضعیت بازار و تقاضای مشتری می توانند بر آن تاثیر بگذارند.
برای افزایش سود خود همیشه به دنبال یافتن بهترین استراتژی برای قیمت گذاری محصولات خود باشید. در این کار حتما درک ارزش محصول توسط مشتری، رضایتمندی آنها و همچنین نحوه تشویق آنها به خرید را مدنظر داشته باشید.
۷- تخفیف قیمت
اگر تنها برای افزایش فروش تان اقدام به تخفیف گذاری می کنید، ممکن است نتیجه آن رضایت بخش نباشد! ابتدا دقیقا هدف خود را از تخفیف قیمت مشخص کنید مثلا برای جذب مشتری جدید این کار را انجام می دهید یا برای حفظ مشتری فعلی و… تخفیفهای خود را به شکلی جذاب ارائه کنید که مشتریان مشتاق شوند از شما خرید کنند. در ازای خرید بیشتر، تخفیف بیشتری بدهید، برای کسانی که مشترک شما باشند یک تخفیف خاص در نظر بگیرید و… راهکار مناسبی برای تبلیغات و تخفیف قیمت برای افزایش مشتری و به تبع آن افزایش سود خود در نظر بگیرید و حتما آنها را اجرایی کنید.
دیدگاه شما